دیالوگی کوتاه با دیوار
ای دو صد لعنت بر آن فردا، که بخواهد بهتر از امروز باشد . . .
* * *
نیامدید . . .
منطقی هم این بود که نیایید . . .
آخر شما، نوادگان همان ها هستید که در روزهای سخت،
سردارشان را میان برف و کولاک، یکه و تنها،
رها کرده، عافیت پیشه کردند . . .
شما نوادگان همان ها هستید که برای تحکیمِ عافیت،
تهمت ها و افتراها به سردارشان زدند . . .
نمی دانم شاید هم علمی داشتید، از نوع خفیه،
که اگر می آمدید با ترکه پذیرایی شده،
یا شاید هم با . . .
* * *
عافیت طلبان،
اگر می آمدید،
با چه رویی در برابر مزارش می ایستادید . . .
چه می گفتید . . .
چگونه خود را معرفی می کردید . . .
« منم نوادۀ آن عافیت طلب، فلان بن فلان . . .
« منم نوادۀ آن عافیت طلب، فلان بن فلان . . .
خدایا این چه دردی است که پیر و جوان نمی شناسد . . .
* * *
حال که بیشتر فکر کردم،
حق می دهم،
منطقی هم این بود که نمی آمدید . . .
* * *
ای دو صد لعنت بر آن کس که برای شما هزینه کند . . .
و هزاران نفرین پیشکشِ آن فردایی که
می خواهد بهتر از امروز باشد.
- ۹۵/۰۳/۲۳