جنبشهای دهقانی گیلان در عصر پهلوی (هوشنگ عباسی)
جنبشهای دهقانی گیلان
در عصر پهلوی
ماه نو با روی پر خون شفق را کن نگاه
کان ز داس و دست دهقانان حکایت میکند
«فرخی یزدی»
اوضاع اجتماعی – سیاسی ایران
کودتای سوم حوت (اسفند) 1299 خورشیدی رضاخان را در رأس امور کشور قرار داد. این کودتا «به دست قداره بندانی که از پشتیبانی محافل فئودال و بورژوازی برخوردار بودند انجام شد. اما سازماندهندۀ کودتا انگلیسیها بودند.»1
سالهای 1299 تا 1304 از نظر سیاسی عصر بسیار پیچیدهای برای آرایش نیروهای اجتماعی و احزاب سیاسی بود، به همین سبب به صفآرایی و مبارزه بین اشرافیت مرتجع و احزاب دمکراتیک سپری شد. رضاخان ظاهراً در این سالها به مسئله سیاسی توجهی نداشت اما مخفیانه موقعیت خود را در میان صاحبمنصبان ارتش و سربازان تثبیت میکرد و «هرچه تفنگ پیدا میکرد به دوش سربازان خود میانداخت.»2
رضاخان پس از ایجاد حکومت بورژوا – فئودال به سرکوب نهضتهای انقلابی در سرتاسر ایران دست زد. به همین منظور قیام جنگل در گیلان _ خیابانی در آذربایجان _ پسیان در خراسان به کمک محافل امپریالیستی به شدیدترین وجه سرکوب و در هم شکسته شد. برای تثبیت حاکمیت و مرکزیت بخشیدن به سیاست دولت و علیه تجزیهطلبی عدهای از خوانین و سران عشایر، به سرکوب آنان اقدام شد که در این میان امیرمقتدر در شمال، سمیتقو در غرب و شیخ خزعل در جنوب سرکوب شدند. دولت در پس سیاست تمرکز برای نظام سرمایهداری وابسته، به شبکههای وسیع از جادهها، توسعۀ صنایع، ایجاد ادارات تازه و تأسیس ارتش جدید دست زد. اما بورژوازی وابستۀ ایران بهخاطر بنیۀ ضعیف از ادارۀ اقتصاد کشور ناتوان بود. دولت برای کمک به سرمایهداری و انباشت سرمایه، خود منابع درآمد عمومی را در اختیار گرفت. در پی این سیاست انحصارات دولتی پدید آمد. مقامات عالیرتبۀ نظامی در رأس این نهادها قرار گرفتن. اشرافیت با رشد این طبقۀ نو رسیده ضعیف شده و از نفس افتاد. اراضی این طبقه به تصرف و مصادره بورژوا بوروکراتها درآمد. با همه دگرگونی و تحول سطحی که حکومت رضاخان درصدد انجام آن بود، حکومت او بهبودی در وضع زندگی طبقات زحمتکش بهوجود نیاورد. حکومت او از نظر سیستم فرتوت با حکومتهای قبلی آنچنان فرقی نداشت. تودههای زحمتکش دهقانان و کارگران در شرایط بسیار نامساعدی زندگی میکردند.
نیروهای متفقین در سوم شهریورماه 1320 خورشیدی وارد ایران شدند. رضاخان از کشور گریخت. فرار دیکتاتور آن شرایطی را که خلق در انتظارش بود بهوجود آورد. زندانیان سیاسی آزاد شدند. مطبوعات در جوی آزاد به تنفس و افشاگری پرداختندو افشای جنایات 20 ساله بهوسیلۀ زندانیان سیاسی در مطبوعات انعکاس یافت. جنبشهای مردمی در سرتاسر ایران اوج گرفت. نفوذ امریکا همزمان در ایران گسترش یافت. فقر و بدبختی، استثمار شدید، تودهها، خشونت ژاندارمری و ایجاد رعب بهوسیلۀ باندهای ترور، فشار و رشوه در ادارات، حیف و میل اموال دولتی به نحو فزایندهای رشد نمود. فقر و گرسنگی روستائیان موجب مهاجرت آنان به شهرها گشت. گیلان در این سالها پیشتاز مبارزۀ دهقانی علیه فئودالها بود.
بورژوازی با احتکار مواد غذایی و تأمین نیازهای ارتش خارجی دست به اندوخت و افزایش سرمایه زد. امپرسالیسم امریکا و انگلیس برای غارت هرچه بیشتر منابع کشور با هم به رقابت پرداختند. دکتر مصدق با خصلت ملی در مقطعی از سالهای 32 – 31 در رأس امور دولت قرار گرفت، اما کودتای امریکایی 28 مرداد 32 سبب سقوط دولت او را فراهم نمود. با سقوط حکومت ملی، دولت سرسپرده امپریالیسم روی کار آمد.
بحران جهان سرمایهداری و شکست سیاست امپریالیسم در جهان حدود سالهای 38 تا 41 انعکاس شدیدی در اقتصاد ایران داشت. صنایع داخلی ایران ورشکست و فقر و گرسنگی در کشور افزایش یافت. اعتصاب کارگران معادن و کارخانجات و کارمندان دولت سرتاسر کشور را فرا گرفت. تضاد بورژوازی وابسته با فئودالیزم رشد چشمگیر یافت. امپریالیسم امریکا خواهان حل این تضاد به صورت مسالمتآمیز بود. رفرم ارضی ششم بهمن 41 ضربۀ نهایی را بر پیکر فرتوت فئودالیزم وارد ساخت. محمدرضا شاه این اصلاحات را اهرمی برای بقای سلطنت خود قرار داد. آمریکا از هیچگونه کمک و حمایت از رژیم دریغ نکرد. 15 خرداد 42 قیام عظیمی علیه رژیم به وقوع پیوست. با اجرای رفرم ارضی دهقانان به اقشار مختلف تقسیم شدند. شیول تولید و ساختار اجتماعی در روستاها متحول شد. دهقانان مرفه اهرمهای ادارۀ روستا را در دست گرفته و در رأس نهادهایی چون شرکتهای تعاونی _ خانۀ اصناف _ انجمنهای ده قرار گرفتند. دهقانان متوسط اکثریت خردهمالکان روستا را تشکیل دادند. روستائیان فقیر که اغلب از خوشنشینان روستایی بودند به کارگران کشاورزی تبدیل شدند و یا به شهرها مهاجرت کرده به کارهای ساختمانی روی آوردند و یا در کارخانجات استخدام شدند. با اجرای اصلاحات ارضی مناسبات بورژوایی در روستاها گسترش یافت و به مبادلۀ کالاها شدت بخشید. با این اصلاحات اغلب مالکان سابق اراضی خود را فروخته و به سرمایهداری در بخشهای مختلف تجاری یا صنایع مونتاژ روی آوردند. اصلاحات ارضی دست زمینخواران را از اراضی دهقانان کوتاه نکرد، بلکه طبقۀ جدیدی از زمینخواران پیدا شدند. این گروه از خانوادۀ دربار، رؤسای ساواک، مقامات بلندپایۀ ارتش، استانداران و نمایندگان مجلس فرمایشی بودند.
«در گیلان تا اردیبهشت 1343 از 284/2 ده تنها 70 ده ششدانگی و 278 ده کمتر از ششدانگ خریداری شد.»3 بقیه به بهانۀ وجود نظام اجارهای مشمول اصل خریداری نگردید. امتیاز کشت و صنعت «شادرو» در اطراف سفیدرود در زمینی به مساحت 5000 هکتار با سرمایۀ هشتصد میلیون ریال به یک سرمایهدار تبعۀ دانمارک داده شد. «وزارت آب و برق» و «وزارت جنگ» از شرکاء بودند.
برای ایجاد کشاورزی مکانیزه به شیوۀ سرمایهداری شرکتهای سهامی زراعی در 19 بهمن 1346 تأسیس شدند. شرکت سهامی زراعی رودپیش در گیلان روی زمینی به مساحت 739 هکتار با 163 سهامدار و تعداد 8645 سهام شروع به فعالیت نموده و شعباتی در دیگر مناطق تأسیس کرد. دهقانان در حالی که در اراضی متعلق به خود از بریدن حتی یک درخت برای ساختن خانه و طویله مورد مؤاخذه و بازداشت قرار میگرفتند، هزارها هکتار از اراضی مرتع و جنگلی با وامهای بلاعوض در اختیار وابستگان به رژیم قرار میگرفت. گاهی اراضی دهقانان به زور خریداری یا غصب میشد و دهقانان از اراضی خود رانده میشدند. این اراضی به انحاء مختلف مورد استفاده قرار میگرفت.
در شمال ایران و گیلان برای ایجاد شهرکهای ساحلی، فروش ویلاها سود سرشاری نصیب صاحبان آن میساخت. گاه به بهانۀ ایجاد اراضی مکانیزه وامهای بلاعوض نصیب آنان میشد. دستاندازی و غصب و تصاحب اراضی روستائیان موجب خشم و طوفان مردم را فراهم مینمود. این جنبشهای اغلب پراکنده و بدون سازماندهی بودند. بیشتر این جنبشهای به نحو شدید سرکوب شده و رهبران و فعالین دهقانی زندانی و مورد شکنجه قرار میگرفتند. آنچه در ذیل به عنوان جنبشهای دهقانی میآید مشتی از خروار است. در حالی که دهها نوع دیگر را در این ولایت میتوان جست. بیشتر افراد و آحاد این اینسری قیامها برزگران و روستائیان برنجکاری بودهاند که تمامی هستی و وجودشان ریشه در زمین و مزرعۀ برنج داشته است. چون مجال پرداخت به همه آنها در این مختصر نمیگنجد، تنها به نمونههایی چند از آن اشاره میکنیم.
قیا مسلحانه روستائیان در اشکور
جنبشهای مسلحانه دهقانی در اواخر دورۀ قاجار علیه نظام فئودالی و حاکم مستبد در گیلان شکل همهگیر یافت. قیام سه روستایی به نامهای قدرت، ملک و چراغعلی از جنبشهای معروف این دوره است. این سه روستایی در جنگلهای اطراف جواهردشت و روستاهای اشکور قیام کردند و علیه مظالم ارباب و حکام ستمگر به مبارزۀ مسلحانه پرداختند. این قیام شدیداً مورد حمایت و پشتیبانی روستائیان قرار گرفت. گروه سه تن به حمله علیه فئودالها و پناه در جنگلها اقدام میورزیدند. بسیج نیروهای فئودالی و قواب دولتی علیه آنان سبب ضعف گروه گردید و سرانجام جنگ و گریز این سه تن علیه خوانین با شکست مواجه گردید و رهبران قیام مسلحانه قدرت، ملک و چراغعلی بهدست خوانین به قتل رسیدند و خون سرخ آنان به جنبش دهقانی رنگ تازهای بخشید و موجب گسترش قیام دهقانی شد.
این درگیری به مدت پنج سال به درازا کشید. خوانین چون در مقابله با روستائیان خود را عاجز و ناتوان یافتند، به روستاها حمله کرده، خانههای روستائیان را به آتش کشیده و اموال آنان را به غارت بردند. روستائیان هم به حملات تلافیجویانه دست زدند. دامنۀ جنبش، روستاهای اطراف را دربر گرفت. اهمیت قیام وشته و نقش تودههای روستائی در دفاع از حقوق و منافع خود و نوع برخورد ویژه با خوانین الگوی بسیار جالبی در قیام دهقانان است. «زد و خورد خونین وشته منجر به یک تصمیم عجیب و بیاسبقه گردید، روستائیان پس از دستگیری یکی از زورمندانی که در منطقه موجب قتل و ویرانی گردیده بود، در یک طویله زندانی مینمایند، به اتفاق آراء و در یک محاکمۀ سریع و کوتاهی او را به نام (محمودخان) با یکی از همدستانش محکوم به اعدام نموده و حکم را بلافاصله در همان طویله اجرا مینمایند و بدین ترتیب به یک ماجرای پنج ساله خاتمه داده میشود.»4
جنبشهای دهقانی در دیلمان و سیاهکل
جنبش مسلحانه دهقانی در منطقۀ شرق گیلان به رهبری هیبت در میان انبوه قیامهای روستایی کمنظیر یا بینظیر است. اهمیت آن به ویژه هنگامی آشکار میشود که زنی روستایی در رأس آن قرار گرفته باشد. هیبت را میتوان همردیف زنانی چون قرةالعین قرار داد. اگر چه از نظر عنصر آگاهی و سازماندهی از او به مراتب پایینتر است، ولی از نظر خصلت شجاعت و فداکاری در ردیف زنانی چون اوست. هیبت زنی بلند قامت، زیبا و با شهامت بود. آنچه سبب گردید این زن روستایی کشت و کار، دوشیدن دام، بچهداری و پخت و پز خانه را کنار بگذارد و اسلحه بر دوش، رهبری عدهای از دهقانان را برعهده بگیرد و علیه دیکتاتور و خوانین نابکار به ستیز برخیزد، ظلم و اجحاف فئودالها و ستم حکتم محلی بود. هیبت از بستگان حیدر و قرهخان بود. اینان دو برادر روستایی بودند که علیه مالکان سر به شورش برداشته بودند. شورش آنان مقارن با رشد نهضت جنگل بود. این دو تن مدتی با نهضت جنگل همکاری کرده ولی از آنجا که افرادی تکرو بودند و به نظم و انضباط تشکیلاتی پایبند نبودند، همکاری آنان با نهضت جنگل چندان دوام نیافت.
حیدر و قرهخان در منطقۀ شرق گیلان نفوذ چشمگیری بههم زدند. نفوذ آنان به دو علت بود. اول بهخاطر تمایلی بود که تودههای زحمتکش دهقانی علیه مالکان داشتند و آنان را به سوی حرکتهای ضدفئودالی جلب میکرد. دوم مبارزۀ گروه حیدر سمت و سوی ضدفئودالی داشت. این موضوع سبب نفوذ و محبوبیت آنان در میان روستائیان بود. «سرانجام قرهخان در آسیابر به وسیلۀ گروههای شجاعالملک به قتل میرسد، حیدر انتقام خون برادر خانههای خوانین را در دیلمان و سیاهکل به آتش میکشد.»5 ولی اندکی بعد خود حیدر به سرنوشت برادر دچار میشود. حیدر و گروه او سرکوب شده و حیدر پس از دستگیری به قتل میرسد.
قبل از شورش حیدر، کوششهای پراکنده و نافرجام دیگری صورت گرفته بود. از جمله آنان قیام میرزا احمد روحانی بود. وی برای مقابله با مالکان عدهای از روستائیان را مسلح نموده، برای مقابله با مالکان دیلمان به آنجا حمله برد، ولی در برابر نیروهای متحد مالکان و حکام دولتی شکست خورده و سپاهیان روستایی او متفرق و پراکنده شدند. سرانجام هیبت گروهی از دهقانان را دور خود جمع کرده به قیام مسلحانه علیه حکومت رضاخان و مالکان دست زد. قزاقان دولتی برای دستگیری هیبت، روستائیان را تحت فشار قرار داده و به آنان ظلم و اجحاف میکردند. روستائیان بهطور وسیع از این قیام حمایت مینمودند. شیوۀ مبارزۀ هیبت شبیخون زدن به قوای دشمن و پناه گرفتن در دل جنگلها و کوهها بود. این قیام خصلت ضدفئودالی _ استبدادی داشت. توسعه و گسترش قیام موجب وحشت فئودالها و حکام دولتی را فراهم نمود. رضاخان قوای بسیاری از قزاقان را برای سرکوب قیام به سیاهکل و دیلمان گسیل داشت. قزاقان برای پیدا کردن هیبت و دسته او، روستا به روستا و خانه به خانه را در منطقه زیر پا گذاشتند. هیبت با جنگ و گریز در حمایت روستائیان خود را از دید دشمن پنهان میداشت و در پناه محلات و روستاها به مقاومت خود ادامه میداد. بالاخره قزاقان به کمک عوامل محلی، هیبت را تحت محاصره قرار داده و دستگیر کردند. هیبت و یاران او پس از دستگیری شدیداً مورد شنکجه قرار گرفتند و مقاومت دلیرانه از خود نشان دادند. قیام هیبت در ذهنیت تودههای ستمکشیدۀ دهقانان شرق گیلان بازتاب فراوان داشته و در ادبیات فولکلور محلی اثر گذاشته است.
جنبشهای انقلابی روستائیان پس از شکست جنگل
پس از شکست نهضت جنگل شعلههای نیمسوز آن کاملاً خاموش نش، بلکه چون جرقهای در دل جنگلهای گیلان درخشید و کاخ بیدادگران را به لرزه انداخت. بقایای این نهضت بار دیگر اسلحه بر دوش گرفته، در میان دهقانان شروع به فعالیت نمودند. قیام کربلایی ابراهیم و سیدجلال چمنی از معروفترین آنها میباشد. این دو قیام در دهۀ آغازین حکومت رضاخان به وقوع پیوست. رضاخان برای سرکوب و درهم شکستن آنها از خوانین استفاده نمود. کربلایی ابراهیم (معروف به کبریتخان) از جنگلیهای سابق بود. وی پس از شکست نهضت جنگل عدهای از روستائیان را دور خود جمع نمود و در مناطق فومن علیه خوانین و قوای دولتی به مبارزه پرداخت. دهقانان و پیشهوران از این جنبش حمایت کرده و در تهیه سلاح و آذوقه به انقلابیون یاری میرساندند. رضاخان نیروهای زیادی از قزاقان را برای دستگیری کربلایی ابراهیم به گیلان و جنگلهای فومن فرستاد. تمام مناطق اطراف تحت محاصرۀ قوای قزاقان درآمد. خوانین منطقه نیروهای خود را در اختیار رضاخان قرار داده و عوامل آنان به عنوان بلد و راهنما با قزاقان همکاری میکردند. ارتش رضاخان با محاصرۀ جنگلها، روستائیان را زیر فشار گذاشت. قیام درهم شکسته شد و عدۀ بسیاری از دهقانان دستگیر شدند و «رهبر آن کربلایی ابراهیم در رشت تیرباران شد.»6
سیدجلال چمنی یکی دیگر از مبارزان نهشت جنگل بود که جسته گریخته با نهضت همکاری میکرد و دویست مجاهد را زیر فرماندهی خود داشت. پس از شکست نهضت جنگل، سیدجلال علیه حکومت رضاخان سر به شورش برداشت و با قوای دولتی به زد و خورد پرداخت. شناخت و آشنایی سیدجلال به راههای پر پیچ و خم جنگل سبب گردید مدتها بتواند در مقابل قوای قزاقان مقاومت نماید. او عدۀ بسیاری از افراد قزاق و افسرانشان را به خاک و خون کشید. «او تاکتیک بدوی جنگلیها را بهکار میبست، مثلاً در نقطۀ معینی میجنگید و سپس شب و یا روز بعد در محل دیگری که از جبهۀ جنگ مسافت بسیار داشت حمله میبرد. این تحرک جنگی به ضمیمۀ شدت عمل وی، رعب عجیبی به دلها افکند. به طوری که از برخاستن هر صدائی در قرارگاه به توهم حملۀ سیدجلال، انتظامات و سکون و آرامش بههم میخورد، دلها میتپید و نظامیان به حالت آماده درمیآمدند.»7
رضاخان برای سرکوبی این قیام، قوای قزاق را با اسلحۀ مجهز به منطقه گسیل داشت. حلقۀ محاصرۀ جنگلیها روز به روز تنگتر میشد. نیروی بدنی مبارزان به علت جنگ و گریز مدوام، به تحلیل رفته بود. با این همه قوای قزاقان با شدت عمل فراوان از دستگیری آنان عاجز بودند. رضاخان برای پایان دادن به کار قیام دست به نیرنگ تازهای زد. فرجالله بهرامی (دبیر اعظم) را پیش امیر مقتدر (ضرغامالسلطنه) از خوانین بزرگ طالش فرستاد و از او خواست تا زمینۀ دستگیری گروه سیدجلال را فراهم نماید. یعقوببیک یکی از خوانین ماسال به دستور خان طالش در پی این سیاست، ترتیب ملاقات با سیدجلال را فراهم نمود و به او اطمینان داد اگر به طالش برود مورد حمایت امیرمقتدر قرار خواهد گرفت و قرآنی ممهور به مهر امیرمقتدر به او هدیه نمود.
سیدجلال و برادرش سید نازآقا و همراهان فریب سوگند خان را خورده به سوی اراضی امیرمقتدر حرکت کردند. امیرمقتدر در روزهای نخست برای جلب اعتماد سید و همراهان از آنان پذیرایی گرم به عمل آورد. پس از آن به سید و همراهان پیشنهاد شد به منظور نظافت به حمام پونل (قصر ییلاقی امیرمقدر) بروند. زمانی که سید و 14 تن از همراهان او لخت در حمام مشغول استحمام بودند به دستور خان طالش سواران جوزیخان فولادلو حمام را محاصره کرده، سید و همراهانش را لخت دستگیر و با کتهای بسته تحویل مقامات نظامی دادند. همراهان سیدجلال همگی به رشت اعزام و تحت محاکمه قرار گرفتند و جز یک تن به نام محمدآقا معروف به عموجنگلی گوراب زرمخی که به اشارۀ امیرمقتدر آزاد شد، بقیه تیربازان شدند. «سیدجلال در موقعی که تیرباران میشد فریاد میزد: زنده باد سیدجلال.»8
جنبش سیدجلال و گروه او خصلت آزادیخواهانۀ ضد استبدادی _ فئودالی داشت. به همین منظور خوانین را به وحشت و هراس انداخت و جبهۀ مشترکی از نیروهای خوانین و قوی دولتی را علیه او بسیج نمود. این جنبش مورد حمایت روستائیان محروم و فقیر بود، چرا که سیدجلال و همراهان او بدون حمایت دهقانان از مقاومت طولانی در برابر قزاقان ناتوان بودند. پس از دستگیری و قتل سیدجلال، قصر ییلاقی ضرغامالسلطنه، خان طالش دچار آتشسوزی شد و به طور کلی ویران گردید. بعدها خان طالش به دست رضاخان به هلاکت رسید. قیام سیدجلال با اینکه توانسته بود جرقۀ امیدی در دل روستائیان بهوجود آورد، اما عمر آن چندان به درازا نکشید.
متعاقب سرکوب این جنبش، اعتراضات گستردۀ دیگری در میان روستائیان به وقوع پیوست. «در نواحی جنگلی فومن، در استان گیلان از سربازان فراری که مورد پشتیبانی پیشهوران و دهقانان بود، دستههای پارتیزانی بهوجود آمد و این دستجات علیه مالکان و حکام شاه مبارزه میکردند.»9 همزمان با جنبش مسلحانه در گیلان، دهقانان خراسان، آذربایجان و گرگان علیه فئودالها به مبارزه پرداخته، خواهان لغو مناسبات فئودالی بودند. این قیامها به شدیدترین شیوه، به وسیلۀ خشنترین سربازان سرکوب و درهم شکسته میشدند.
طغیان قنبرشاه
اعتراض علیه مناسبات ارباب _ رعیتی در گیلان بار دیگر در سالهای 1307 _ 1308 اوج گرفت. حدود این سالها دهقانی به نام قنبر در روستاهای اطراف کوچصفهان _ خشکبیجار علیه حکومت رضاخان و خوانین دست به مبارزۀ مسلحانه زد. او خود را پیرو راه میرزاکوچکخان جنگلی میدانست و معتقد بود که از مریدان میرزاکوچکخان جنگلی میباشد. طرفداران و پیروان او، وی را به نام قنبرشاه میشناسند. قنبر به منازل اعیان و خوانین دستبرد زده و اموال آنان را به غارت میبرد. همرزمان میرزاکوچکخان جنگلی هرگونه پیوند قنبر را با نهضت جنگب انکار میکنند. مبارزۀ مسلحانۀ قنبر در زمان تثبیت حاکمیت رضاخان هرچند حرکتی فردی بود اما، بازتاب اعتراض جامعۀ دهقانی علیۀ مناسبات فئودالی بود. قنبر مورد حمایت روستائیان رنجکشیده و محروم قرار داشت ولی، از آنجا که یک کوشش فردگرایانه بود خیلی زود منجر به شکست و نابودی گردید. قنبر پس از مدتی دستگیر و در رشت تیربارانشد.
قیام روستائیان رودبنه لاهیجان
قوامالسلطنه، دشمن نهضتهای ملی، نخست وزیر دورههای سیاه، سرکوبگر آزادیخواهان و انقلابیون، نوکر جیرهخوار بیگانه از بزرگترین مالکان گیلان بود که باغات چای لاهیجان رودبنه تحت مالکیت او قرار داشت. قوام به وسیلۀ ایادی و مباشران خود نهایت سختگیری و اجحاف را بر روستائیان تحمیل میکرد. او با سوءاستفاده از مقام دولتی و با ایجاد گروههای اشرار زمزمههای اعتراض را در دهقانان خاموش میساخت. دهقانان رودبنه در سال 1325 خورشیدی علیه عوامل مالک و دهبان محل که از گماشتگان او بودند سر به شورش برداشتند و خواهان الغای مناسبات فئودالی شدند. اعتراض دهقانان به زد و خورد شدیدی بین آنان و عوامل ارباب منجر شد. روستائیان عوامل ارباب را از روستا بیرون کرده و ازاطاعت آنان سرپیچیدند و از پرداخت عوارض مالکانه خودداری کردند. عوامل ارباب از استاندار وقت گیلان عبدالحسین مسعود انصاری که از ایادی قوام در گیلان بود یاری خواستند.»10 استاندار به ژاندارمری مأموریت داد به این کار خاتمه دهد. غلامحسین دیلمی (این شخص بعداً به سناتوری انتخاب شد) به اتفاق عدهای ژاندارم برای استقرار دهبان که اهالی از او نارضایتی داشتند به طرف روستای رودبنه حرکت کرد. ژاندارمها پس از ورود به روستا در محاصرۀ دهقانان قرار گرفتند. بین دهقانان و ژاندارمها زد و خورد و درگیری پیش آمد. ژاندارمها به سوی دهقانان تیراندازی نمودند، یکی از دهقانان در این ماجرا به قتل رسیده و عدهای از دهقانان مجروح شدند. نهضت و قیام دهقانان رودبنه با دخالت مقامات استان و هجوم قوای مسلح سرکوب و خاموش شد.
قیام دهقانان لشتنشاء
خاندان امینی از بزرگترین مالکان گیلان، اراضی حاصلخیز لشتنشاء را در اختیار داشتند. این اراضی برکتخیز به عنوان گنج بادآورده برای این خانواده محسوب میشد. این خاندان به وسیلۀ مباشران و کدخدایان نهایت بهرهکشی از دهقانان را به عمل میآوردند و در عمران و آبادانی این قصبه هیچ کوچکترین اقدامی نمیکردند. ناصرالدین شاه اراضی این منطقه را به عنوان تیول به میرزا علیخان امینالدوله از رجال بلندپایۀ قاجار سپرده بود. سپس به عنوان جهیزیۀ فخرالدوله در مالکیت محسنخان امینالدوله پسرش درآمد. محسنخان امینالدوله در دورۀ نهضت جنگل با کمک عدهای از مالکان درصدد سرکوب نهضت جنگل برآمد، به این منظور عدهای از اشرار را مسلح نمود، ولی با پیشدستی میرزاکوچکخان جنگلی مواجه گردید. محسنخان امینالدوله به وسیلۀ رهبران نهضت دستگیر و به کسما برده شد. بالاخره با تصمیم سران جنگل قرار بر این شد با پرداخت هفتاد هزار تومان آزاد گردد. مباشران مالک برای تهیۀ این پول دهقانان را تحت فشار قرار داده و هر دهقانی موظف بود مبلغی عوارض به نام عوارض آرادی مالک به مباشران پرداخت نماید. این اقدام دو هدف به دنبال داشت. اولاً دهقانان با پرداخت پول در ازای آزادی ارباب نسبت به نهضت بدبین میشدند؛ ثانیاً ایجاد ترس و رعب در میان دهقانان بود. پس از مدتی محسنخان با پرداخت مبلغ مورد نظر آزاد گردید. در حالی که دهقانان با فروش آذئقۀ سالانه سبب آزادی خان را فراهم نموده بودند.
پس از محسنخان امینالدوله اراضی منطقۀ لشتنشاء در مالکیت پسران او درآمد. دهقانان لشتنشاء در سالهای 32 – 1323 بهطور یکپارچه علیه مناسبات و نظام پوسیدۀ ارباب رعیتی سر به شورش برداشته و عوامل ارباب و مباشران ر از روستاها بیرون کرده و از دادن بهرۀ مالکانه سر باز زدند. سرنگونی دیکتاتوری رضاخان و جو نسبتاً دمکراتیکی که در کشور حاکم شده بود شرایط بسیار مساعدی برای مبارزۀ دهقانان بهوجود آورده بود. دهقانان در سال 1323 شمسی علیه ارباب و مباشران او سر به شورش برداشتند و از دادن بهره مالکانه سر باز زدند. یکی از مباشرزادگان به وسیلۀ دهقانان ترور شد. ارباب از ژاندارمری کمک خواست، دهقانان روستای نوده _ بلوچ _ لیچاه _ چونچنان و چند روستای دیگر به مرکز بخش آمده و در مقابل ساختمان اربابی تجمع کردند. پیشهوران و خردهفروشان و کارگران از دهقانان حمایت نمودند. رهبران دهقانان در اجتماع عظیمی علیه مفاسد ارباب و مباشران به سخنرانی و افشاگری پرداختند و دهقانان را علیه نظام ارباب _ رعیتی تهییج کردند. ژاندارمری در این کار دخالت کرده، در پی متفرقکردن دهقانان برآمد.
دهقانان به ساختمان اربابی حملهور شدند مأموران ژاندارمری به سوی دهقانان تیراندازی نمودند. چند تن از دهقانان به قتل رسیده و عدهای مجروح شدند. مأموران در مقابل ایستادگی دهقانان ناچار به عقبنشینی شدند. عوامل ارباب ناچار از منطقه فرار کردند.
روستائیان برای ادامه مبارزه دست به تشکیل گروههای دهقانی در هر روستا زدند. دهقانان آگاه در هر ده بر رأس این هستههای مقاومت قرار داشتند. هستههای مقاومت برای دهقانان فقیر بذر تهیه میکرد و وسایل کشت را در اختیار آنان میگذاشت. مجموع این هستهها در مرکزیتی ادغام میشدند. دهقانان لشتنشاء به رهبری شخصی به نام تیهو در یک اجتماع عظیمی برای ایجاد پیوند با دهقانان خشکبیجار به یک راهپیمایی عمومی دست زدند. هزاران نفر از روستائیان در میتینگی با شعارهای ضدفئودالی به سوی خشکبیجار حرکت کردند. عوامل ارباب به وسیله اشرار در امر راهپیمایی اخلال میکردند. بالاخره سازماندهی راهپیمایی از دست رهبران خارج شد. با توطئۀ فئودالها شهر خشکبیجار به آتش کشیده شد. اموال کسبه و اصناف به وسیلۀ اشرار و عوامل کارشکن به تاراج رفت. عدهای از مردم زخمی و مجروح شدند. خسارات زیادی به اهالی وارد شد. با این توطئه، تفرقه در صفوف دهقانان بهوجود آمد و اینکار سرکوب دهقانان را تسریع نمود. رهبران جنبش دهقانی و عدهای از روستائیان دستگیر و زندانی شدند. جنبش دهقانی به مدت محدودی فروکش نمود.
دهقانان لشتنشاء در سال 1325 خورشیدی بار دیگر علیه عوامل ارباب و مناسبات فئودالی سر به شورش برداشتند. اینبار نیز قیام به وسیلۀ نیروهای مسلح سرکوب گردید. اتحادیههای روستائی که در اوج مبارزه دهقانان شکل یافته بود بهبسیج دهقانان علیه مالکان اقدام مینمود. جنبشهای دهقانی در این سالها بار دیگر در سرتاسر ایران اوج گرفت و گسترش یافت. «اینبار نیز گیلان در پیشاپیش سایر مناطق حرکت میکرد. نقطۀ اوج جنبش دهقانی گیلان در برخوردهای خونین در «لشتنشاء» بود که دهقانان بهطور دستهجمعی به رشت آمده و در آنجا با نیروهای مسلح برخورد کردند.»11 عدۀ زیادی از این دهقانان در این درگیری زخمی شدند و تعداد بسیاری از آنان دستگیر و زندانی شدند. زندان رشت از انبوده زندانیانی تشکیل یافته بود که در مبارزه علیه مناسبات فئودالی شرکت کرده بودند. دهقانان در زندان هم خاموش ننشسته، بلکه به مبارزۀ گسترده دست زدند. نیروهای پلیس در داخل زندان به سوی دهقانان تیراندازی کردند. چند تن از دهقانان به قتل رسیده و عدهای از زندانیان مجروح شدند.
مبارزۀ دهقانان همچنان ادامه یافت «انجمن حمایت از دهقانان» در مبارزه دهقانان علیه مالکان از آنان حمایت میکرد و فریاد اعتراض دهقانان را در مطبوعات انعکاس میداد. دهقانان در مبارزۀ خود علیه ارباب و مباشران برای کسب حقوق اجتماعی و آزادی از دولت مصدق حمایت و پشتیبانی میکردند. رهبران قیام روستائی که به وسیلۀ عوامل ارباب و مباشران شناسایی شده بودند، در جریان کودتای 28 مرداد 1332 شمسی مورد شورش اشرار و قوای مسلح قرار گرفتند. سران و رهبران جنبش به وسیلۀ قوای مسلح دستگیر و شدیداً تحت شکنجه قرار گرفتند.
قیام دهقانان نخجیرکلا و دیوشل لاهیجان
جنبش دهقانان دو روستای نخجیرکلا و دیوشل از آنجا که از حمایت گروه زیادی از دهقانان برخوردار بودند دارای اهمیت ویژه است. روستائیان برای مقاومت در برابر استثمار و یورش خوانین خود را مجهز و مسلح نمودند و دست به مقاومت گروهی و مسلحانه زدند. مالکان از روستاها گریخته و دهقانان به مدت کوتاهی از فشار و ستم خان آسوده و راحت زیستند. «مبارزۀ مسلحانۀ مردم نخجیرکلا در سال 1333 شمسی پس از یکبار ترور یکی از قدرتمندان محلی که بینتیجه ماند، با ماجرای خونین روبهرو میگردد و عدهای کشته بههمراه داشت.»12 خوانین فراری برای زهرچشم گرفتن از روستائیان عدهای مزدور مسلح استخدام نموده شبانه به دهکدۀ روستائیان شبیخون زده، خانههای آنان را به آتش کشیده و اموالشان را به غارت برده و عدهای از آنان را کشته یا زخمی کردند. دهقانان در برابر این توطئه و جنایت مالکان خاموش ننشستند، بلکه درصدد عمل تلافیجویانه برآمدند. خان قدرتمند و صاحب نفوذ و عامل توطئه بالاخره به عدالت دهقانی سپرده شدو خشم دهقانان دامن او را گرفت و «به دست سه روستائی در یکی از خیابانهای لاهیجان به قتل میرسد.»13 دهقانان روستای دیوشل به قیام نخجیرکلا میپیوندند و علیه خوانین دست به مبارزۀ مسلحانه میزنند و عوامل خان را از روستا بیرون کرده و خود قدرت را در روستا بهدست میگیرند. روستائیان برای حفاظت از روستا و جلوگیری از غارت و وحشیگری خوانین برای حفظ خانه و کاشانۀ خود برای اینکه چون روستای نخجیرکلا در مقابل حملات غارتگرانه غافلگیر نشوند، «شبها را به نوبت در مناطق و راههای حساس بر دهکده میماندند و به زنان نیز در این پاسداری سهمی داده شده بود و چه بسیار شبها جوانان را میدیدند که برای دفاع از حریم زندگی در فواصل معین تا صبح بیدار و مراقب میماندند.»14 قیام دهقانان نخجیرکلا و دیوشل با حمایت رژیم از مالکان به وسیلۀ قوای مسلح سرکوب گردید.
قیام دهقانان چونچنان
مهدیخان امینی پسر ابوالقاسمخان امینی مالک لشتنشاء پس از سالها اقامت در ممالک غربی به سال 1338 خورشیدی به کشور بازگشت. ارباب نورسیده در خیال خویش سودای روزگار گذشته را در سر میپروراند. روزگاری که مالک صاحب جان و مال و ناموس رعیت بود و در ملک خود پادشاهی مطلقالعنان بود. اما دوران خیلی تغییر کرده بود. روستائیان پس از سالها مبارزه چون فولاد آبدیده شده بودند و بسی به آگاهی آنان افزوده شده بود. مهدیخان فردی مستبد و هرج و مرجطلب بود. او پس از ورود به گیلان در ملک پدری خود به تاخت و تاز و چپاول و زورگویی پرداخت و درصدد برآمد برای خود دم و دستگاهی روبهراه سازد و حکومت در حکومتی بهوجود آورد. به همین منظور با استفاده از اوباش و اراذل به ایجاد باندای ترور در منطقه دست زد و از این باندها برای سرکوب دهقانان بهره جست. او برای دهقانان خاطی محکمه تشکیل میداد و در مورد آنان حکم صادر میکرد. دهقانان خاطی در سیاهچالها انداخته میشدند و به دست سگهای وحشی او سپرده میشدند. بدین وسیله عدۀ بسیاری از دهقانان به دست او مورد شکنجه و آزار قرار گرفتند. با این اقدامات اجحاف و ستم را بر روستائیان به حد نهایت رسانید.
فشار و ستم این خان نورسیده موجب طغیان دهقانان را در منطقه فراهم نمود. نخست عدهای از دهقانان چونچنان در روی پل بندر علیآباد (زیباکنار فعلی) جلوی اتومبیل ارباب را گرفتند تا اعتراض خود را علیه عوامل ارباب به گوشش برسانند. ارباب که از عمل دهقانان خشمگین شده بود درصدد برآمد با شلاق دهقانان معترض را گوشمالی دهد. این عمل ارباب دهقانان را بیشتر متشنج ساخت، دهقانان شلاق ارباب را از دستش گرفتند. ارباب برای متفرق کردن روستائیان به فکر افتاد از تفنگ استفاده نماید. دهقانان تفنگ را از دست ارباب ربوده، شیشههای ماشین ارباب را شکستند و تصمیم گرفتند ارباب را از بالای پل به داخل رودخانۀ «اشمک» سرنگون سازند. عدهای از ریشسفیدان روستایی که در صحنه حضور داشتند اینکار را صلاح نداستند و به وساطت آنان ارباب آزاد گریدد. ارباب که از دست دهقانان چون گرگ تیرخورده رها شده بود، پیکی به پاسگاه ژاندارمری فرستاد و خواهان اعزام نیرو برای سرکوب دهقانان شد و از سوی دیگر عدهای اراذل را مسلح کرده، با یک دستگاه بولدوزر به طرف روستای چونچنان حرکت کرد و درصدد برآمد روستا را غارت کرده، خانههای روستائیان را به آتش کشیده، ویران نماید.
روستائیان چونچنان در ده خود سنگربندی کرده آمادۀ مقابله با اوباش ارباب شدند. دهقانان روستی علیآباد و روستاهای اطراف به آنان پیوستند. در این هنگام تعدادی خودرو پر از قوای مسلح برای سرکوب دهقانان به سوی منطقه روانه شدند. قوای مسلح در بین راه به عدهای افراد چماقدار برخوردند. مأموران به هوای اینکه اینان از گروه دهقانان شورشی میباشند، همۀ آنان را دستگیر کرده برای بازجویی به رشت فرستادند.پس از دستگیری و بازجویی این عده معلوم گردید که اینان از هواداران خان میباشند. مسئولان در مقابل کار انجام شده قرار گرفته بودند. اصل موضوع را به مرکز گزارش دادند. این امر موجب آبروریزی خان و دار و دستۀ او گردید و تمسخر روستائیان را برانگیخت. دهقانان منطقه شکایتی علیه اعمال خلاف ارباب تنظیم و خواهان محاکمۀ او شدند. مسئولان به علت هراس از طغیان عمومی دهقانان ظاهراً به شکایت روستائیان ترتیب اثر داده، خان را از منطقه تبعید کردند. این تجربه به دهقانان آموخت که با مبارزه و اتحاد میتوان به حقوق از بین رفته دست یافت. مهدیخان آخرین فرد از خانوادۀ امینی بود که در منطقه حضور یافته بود. با تبعید او، املاک امینیها به اجارۀ دهقانان درآمد، و دست آنان برای همیشه از منطقه کوتاه گردید.
جنبش دهقانان در حسنکیاده لاهیجان
سپهبد نصیری (رئیس ساواک) صدها هکتار از اراضی بایر و موات جنگلی کناره سفیدرود را تحت تصرف خود درآورد. با این سیاست مقدار زیادی از اراضی متعلق به دهقانان روستاهای حسنکیاده (کیاشهر فعلی)، محسنآباد، لیچاه و چالکش را که ادارۀ جنگلبانی از مناطق ممنوعه به حساب آورده بود ضمیمۀ اراضی خود کرد. این امر سبب اعتراض و شورش دهقانان را فراهم نمود. اعتراض دهقانان در سال 1352 خورشیدی موجبات طغیان را در روستای حسنکیاده به همراه داشت. روستائیان در حالی که در اراضی تحت تصرف خود حتی جرأت و اجازۀ بریدن یک درخت برای ساختن خانه و احداث طویله نداشتند و بریدن یک درخت منجر به جریمه و درگیری با ادارۀ جنگلبانی و گارد جنگل میشد، نصیری در اراضی تحت تصرف درختان را میبرید و جنگلها را به آتش میکشید و ترتیب ایجاد اراضی مکانیزه را مهیا میساخت و در این اراضی به پرورش گلهای متنوع دست میزد و با فروش آن جیبهای خود را از پول انباشته میکرد. دهقانان که از این مسئله ناراضی بودند به اراضی تحت تصرف نصیری حمله کرده، تیرهای آهن نصب شده دور زمین را شکسته و سیمهای خاردار اطراف آنرا پاره کردند. نصیری برای زیر فشار گذاردن روستائیان با عدهای از افراد مسلح به منطقه سفر کرد. دهقانان روستای حسنکیاده برای ابراز اعتراض جلوی ماشین نصیری را گرفتند و قصد حمله به او را داشتند. محافظین نصیری با استفاده از مسلسل و تیراندازی توانستند دهقانان را متفرق سازند. پس از آن موج حمله و دستگیری دهقانان توسط پلیس و ژاندارمری آغاز شد. 17 تن از دهقانان که در مبارزه علیه نصیری فعال بودند دستگیر و زندانی شدند. دهقانان مدتها در زندان به جرم اخلالگری محکومیت کشیدند. سپس با سپردن وثیقه به ترتیب آزاد شدند.
قیام دهقانان روستاهای ساحلی
شاهپور غلامرضا (برادر شاه) و قطبی (دایی شهبانو فرح) اراضی حاصلخیز کناره دریای کاسپین شامل زمینهای موات، استخرها و جنگلها را تحت تصرف خود درآوردند و محوطۀ اطراف را با تیرآهن و سیم خاردار محدود ساختند. این اراضی برای ایجاد شهرکهای و فروش ویلاها درآمد قابل توجهی نصیب آنان میساخت. این اراضی متعلق به دهقانان روستاهای ساحلی باغ امیرکنده، امینآباد، خشکاسطلخ، چونچنان و زیباکنار بود. دهقانان که از تجاوز آشکار اعضای دربار به حقوق خود ناراضی بودند، مدتها در مقابل عناصر صاحبنفوذ دربار چارهای جز سکوت در خود نمیدیدند. این کار عامل تشدید فشار به حقوق آنان را دربر داشت و روز به روز اراضی بیشتری ضمیمۀ زمینهای آنان میشد. اعضای دربار در غصب اراضی دهقانان چون اژدها سیری ناپذیر مینمودند. دهقانان جهت اعتراض طوماری جمع کردند و علیه تصرف اراضی متعلق به خود شکوائیهای تسلیم دستگاههای دولتی و مقامات ذیصلاح کردند. این کار نتیجهای عایدشان نساخت. دهقانان وکیلی گرفته و در دادگستری دادخواست خود را پیگیری نمودند. این کوششها نیز ثمری نبخشید.
دهقانان روستای خشکاسطلخ در اوخر سال 1353 خورشیدی علیه اقدامات شاهپور غلامرضا در منطقه سر به طغیان برداشتند. دامنۀ شورش به روستاهای اطراف کشیده شد. دهقانان به اراضی شاهپور غلامرضا حمله نموده تیرهای آهنی اطراف زمین را شکسته و سیمهای خاردار را پاره کردند. عوامل شاهپور غلامرضا از ژاندارمری لشتنشاء کمک خواستند. ژاندارمری لشتنشاء برای متفرق کردن دهقانان دخالت نمود. کار به زد و خورد کشید. ژاندارمری در مقابل ایستادگی دهقانان ناچار به عقبنشینی شد و از هنگ ژاندارمری رشت یاری خواست. هنگ ژاندارمری صدها نفر از قوای مسلح را برای سرکوب روستائیان به منطقه اعزام نمود. قوای مسلح با سرنیزه و قنداق تفنگ به سوی دهقانان هجوم بردند. دهقانان در مقابل یورش قوای مسلح به مقاومت پرداختند. نیروهای مسلح به سوی دهقانان بیدفاع تیراندازی کردند. یکی از دهقانان به قتل رسید و تعدادی از آنان مجروح و زخمی شدند. دهقانان با داس و چماق از خود دفاع کرده، عدهای از قوای مسلح را زخمی کردند. دهقانان جسد مقتول را برداشته با شیون و فریاد به سوی شهر رشت حرکت کردند. دهقانان روستای چونچنان، امینآباد و امیرکنده به آنان پیوستند.
مبارزۀ دهقانان به طور وسیع در منطقه انعکاس یافت. افکار تودههای زحمتکش منطقه به سوی آنان جلب گردید. کارگرانی که در شرکتهای ساختمانی وابسته به رژیم یا در شرکتهای خصوصی شهرکسازی کار میکردند و ساختمانهای رادیو شرکت ورزیدند و دست به اعتصاب زدند. دهقانان معترض پس از ورود به شهر رشت زیر مجسمۀ شاه به تحصن نشستند. این حادثه مقارن با سفر هویدا نخستوزیر وقت به گیلان بود. دهقانان درصدد برآمدند بهطور دستهجمعی جلوی اتومبیل هویدا را گرفته و صدای اعتراض خود را به گوش او برسانند. این امر موجب یورش و هجوم پلیس به سوی دهقانان را دربر داشت. صدها نفر از دهقانان در یورش پلیس و ژاندارمری دستگیر و زندانی شدند. روستای خشکاسطلخ و روستاهای مجاور شدیداً در محاصرۀ پلیس و ژاندارمری و نیروهای امنیتی درآمد. عبور و مرور در سطح منطقه تحت کنترل مأموران قرار گرفت. افراد ناشناس که از آنجا میگذشتند مورد بازجویی قرار گرفته و حکومت نظامی در منطقه برقرار گردید.
قوای مسلح با هر دهقانی که برخورد میکردند با ضرب و شتم پاسخ میدادند. زنان و کودکان و مردانی که از دست پلیس جان به در برده بودند خانههای خود را رها کرده به استخرهای باتلاقی و جنگلها پناه برده و پنهان و متواری شدند. سرکوب جنبش دهقانی تا مدتی ادامه یافت. عدهای از دهقانان مدتی در زندان باقی ماندند. سپس با سپردن تعهد و گذاشتن وثیقه آزاد گردیدند. قیام دهقانان که در این سالها همهگیر شده بود سطح منطقه را فرا گرفت. روستائیان ماهیگیر روستای لیچاه علیه مأموران مسلح گارد ساحلی سفیدرود دست به مقاومت زدند. دو تن از دهقانان صیاد در برخورد با گارد ساحلی جان خود را باختند. قیامهای روستایی در مناطق مختلف گیلان از جمله در هشتپر و رضوانشهر علیه زمینخواران اوج گرفت. این قیامها با سرکوب دهقانان خاموش گردید.
جنبش دهقانان رودسر
دهقانان روستاهای رودسر در مرداد 1354 علیه مظالم خان و حکام دولتی دست به اعتراض وسیع زدند. دامنۀ اعتراض به پایتخت کشیده شد. ماجرا از طرف یکی از مالکان و سرمایهداران بزرگ املش که از طایفۀ صوفی بود دامن زده شد. خان صوفی اراضی بسیاری از باغات چای و کارخانههای منطقه را در اختیار خود داشت. این طایفه از نیروهای مرتجع منطقه بوده و پیوسته در سرکوب آزادیخواهان و دهقانان نقش داشتهاند، در کتاب «تاریخ سی سالۀ ایران» آمده که در سالهای 25 _ 1323 حزبی به نام «حزب جنگل» با سوءاستفاده از نام جنبش ملی و ضد امپریالیستی نهضت جنگل از مالکان بزرگ و نظامیان مرتجع مثل بهارمست _ حسینخان زال _ جعفرخان رشوند و صوفی و ... تشکیل شد. مرکز ان در چالوس بود. افراد اوباش و وابستگان ارباب اعضای آن بودند. ژاندارمری از این دار و دسته حمایت میکردند. این دسته سیطرۀ خود را بر شرق گیلان کشاند. خانههای دهقانان به یغما و غارت و تجاوز و به آتش کشیده شد.»15 این گروه با خوشخدمتی به رژیم پهلوی حتی بعد از اجرای رفرم ارضی نبض اقتصاد منطقه را در دست خویش داشتهاند.
خان صوفی املشی درصدد برآمد جلوی آبی را که از «پلرود» سرازیر شده و روستاهای چینیجان، چافجیر، لیسه، گواسرا، کلکاسرا و چند روستای دیگر را مشروب میساخت ببندد و تمام آب را به مزارع خودش سرازیر کند. او با دادن رشوه به فرماندار و مقامات اداری به این منظور رسید. مزرع برنج دهقانان از بیآبی پژمرد و شروع به سوختن نمود. دهقانان که مبلغ زیادی به نزولخواران و شرکتهای تعاونی و بانک کشاورزی بدهکار بودند و خطر گرسنگی و فقر آنان را تهدید میکرد، ابتدا گروهی از آنان دور هم جمع شده با میراب و رئیس خانۀ انصاف مذاکره نمودند. اینکار نتیجهای عایدشان نساخت. پس از آن برای مبارزه با فئودال صاحبنفوذ وکیل گرفتند. این عمل آنان هم سودی نبخشید. دهقانان که از همه جا ناامید شده بودند سرانجام تصمیم گرفتند با فشار و زور حق خود را بهدست آورند. «صبح روز سهشنبه هفتم مردادماه 1354 دستهدسته اهالی روستاهای کلکاسرا، لیسه و چافجیر به طرف رودسر حرکت کردند. چون مسیر دهقانان از چینیجان میگذشت، در چینیجان هم اهالی این روستاها به آنان پیوسته و همگی به سوی شهر رودسر حرکت کردند.
ساعت هشت صبح عدۀ زیادی از دهقانان جلوی فرمانداری اجتماع کردند . از فرمانداری خواستند که آب مزارعشان را به آنها بازگرداند. آنها میگفتند که مزارع ما تمام سوخته است. فرماندار سعی میکرد با وعده و وعید دهقانان را آرام سازد.»16 دهقانان فریب حرفهای فرماندار را نخوردند. اعتراض آنان گستردهتر شد. فرماندار از رئیس شهربانی برای سرکوب دهقانان کمک خواست. پلیس و پاسبانان به سوی دهقانان هجوم برده با باتوم شروع به زدن دهقانان نمودند. دهقانان خشمگین شده با سنگ و چماق به سوی فرمانداری حمله کردند و به داخل ساختمان فرمانداری راه یافتند. فرماندار به همراه شهردار از رودسر فرار کردند. شهربانی برای متفرق کردن دهقانان از ژاندارمری کمک خواست. عدهای از زحمتکشان شهر رودسر به حمایت از دهقانان برخواستند. شهربانی و ژاندارمری در مقابل انبوه جمعیت ایستادگی از کف دادند و عقبنشینی کردند. روستائیان تا ساعت چهار بعدازظهر شهر را در اختیار خود داشتند. مقامات منطقه که از دامنۀ جنبش دچار هراس شده بودند برای جلوگیری از گسترش قیام به مناطق دیگر تسلیم خواستهای دهقانان شدند و فرماندار را برکنار کردند. فرماندار جدید به دهقانان اطمینان داد که مدافع حقوق آنان باشد. دهقانان به روستاهای خود بازگشتند و آب به سوی اراضی آنان سرازیر شد. گرچه بیشر اراضی سوخته و محصولات نابود شده بود.
متعاقب آن عدهای از دهقانان که در جنبش شرکت فعال داشتند به وسیلۀ پلیس دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفتند. دهقانان را شلاق میزدند و در طول شبانهروز لخت در آب سرد نگه داشته، شکنجه میکردند. پس از سرکوب شدید دهقانان از آنان تعهدی گرفته شد. سپس آنان را آزاد کردند. اثرات شکنجه سبب گردید عدهای از دهقانان پس از خلاصی از زندان به علت نققص عضو توان کار کردن را از دست بدهند.
روستائیان گیلان در سال 1357 همگام با دیگر اقشار زحمتکش علیه کاخ بیداد پرچم مبارزه را برافراشتند. اراضی غصب شده توسط زمینخواران را تحت تصرف خود درآوردند. اغلب این اراضی بهطور یکسان بین دهقانان فقیر و خوشنشینان تقسیم گردید.
منابع و مآخذ
1_ ا. س. ملیکف. استقرار دیکتاتوری رضاخان در ایران ترجمۀ سیروس ایزدی (تهران _ امیرکبیر 1358) ص 42.
2_ ملکالشعراء بهار _ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران (تهران _ امیرکبیر 1313) جلد دوم ص 29.
3_ باقر مؤمنی _ مسئلۀ ارضی و جنگ طبقاتی در ایران (تهران _ پیوند 1359) ص 310.
4_ سیدمحمدتقی میرابوالقاسمی _ سرزمین و مردم گیل و دیلم (رشت _ طاعتی) ص 242.
5_ سیدمحمدتقی میرابوالقاسمی _ نهضتهای روستایی در ایران ص 99.
6_ م. س. ایوانف _ تاریخ نوین ایران ترجمۀ هوشنگ تیزابی _ حسن قائمپناه ص 52.
7_ ابراهیم فخرائی _ سردار جنگل میرزاکوچکخان _ (تهران _ جاویدان 1357) ص 417.
8_ همان منبع ص 419.
9_ تاریخ نوین ایران ص 82.
10_ رضا رضازاده لنگرودی _ یادگارنامۀ فخرائی _ (تهران _ نشر نو 1363) ص 169.
11_ ب. ج. تاریخ سیسالۀ ایران جلد اول ص 61.
12_ سرزمین و مردم گیل و دیلم ص 242.
13 و 14 _ همان منبع ص 242.
15_ تاریخ سیسالۀ ایران جلد اول ص 58.
16_ نبرد خلق شماره 7 _ خرداد 1357.
صدای شالیزار (مجموعه شعر و مقاله درباره برنج و برنجکاری)
به کوشش: رحیم چراغی
نشر گیلکان / 1368
- ۹۷/۰۱/۲۱