خلوت من

ببه کي فردا، ايمرۊ جا بئتر ببه

خلوت من

ببه کي فردا، ايمرۊ جا بئتر ببه

تمدن های گیلان: ------------------------- تات های کوهپایه و کوهستان نشین: تات ها قومی هستند که غالباً در آذربایجان شرقی و کناره های دریای خزر زندگی می کنند. نام " تات " به گروههائی از مردم ایرانی نژاد اطلاق می شد که در ایران و یا قفقاز زندگی می کردند و به لهجۀ تاتی سخن می گفتند. تمدن های گیلان: ------------------------- تات های کوهپایه و کوهستان نشین: تات ها قومی هستند که غالباً در آذربایجان شرقی و کناره های دریای خزر زندگی می کنند. نام " تات " به گروههائی از مردم ایرانی نژاد اطلاق می شد که در ایران و یا قفقاز زندگی می کردند و به لهجۀ تاتی سخن می گفتند. این واژه در ترکی به مفهوم : عناصر خارجی " می باشد و در دورۀ تسلط ترکان بر سرزمین ایران، آنها ایرانیان را به این نام می خواندند. پژوهشگران روسی نیز بر این عقیده اند که واژۀ تات نام قبیله و یا نژاد مخصوصی نیست و ترکها، که بیشتر اوقات به صحرانشینی روزگار می گذراندند، پس از تصرف ایران ایرانیانی را که به کار کشاورزی اشتغال داشتند و روستانشین یا شهرنشین بودند به نام تات می خواندند. به اعتقاد برخی محققان از جمله ملک الشعراء بهار، ایرانیان قدیم به مردم بیگانه " تاجیک " می گفتند. این واژه چون در ماوراالنهرو توران باقی مانده و در زبان دری به صورت " تازی " درآمده بود برای نامیدن اعراب به کار می رفت. هنگامی که ترکان آلتائی و فارسی زبانان آن سامان درهم ادغام شدند واژۀ تاجیک که با همان مفهوم وارد زبان ترکی شده و به صورت تات درآمده بود برای اطلاق به فارسی زبانان به کار رفت. کنت دوبینو در کتاب تاریخ پارسیها اظهار نظر کرده است که " دربیک " ها تیره ای از اقوام امروزۀ تات ها در چند روستای قزوین و شاهرود و خلخال و رودبار گیلان و نقاط دیگری از جمله هرزند، گرنیکان و گلین قیه در مرند و زنوز و حسنلو در قره داغ زندگی می کنند.  بخشی از ساکنان شبه جزیرۀ آبشوران، سوراخانی، بالاخانی، باکو، نواحی شمالی قوناخ کند و دیوچی، خزی و دیگر بخشهای جمهوری آذربایجان همچنین ناحیۀ دربند و برخی از نواحی داغستان نیز تات نشین می باشند. تعداد تات های ساکن شوروی سابق در حدود 11000 نفر سرشماری شد. در صورتی که عدۀ آنان در ایران به مراتب بیشتر است، زیرا آنها در آبادی های اسبو و اسکستان و درو و دیگر آبادی های تات نشین در شاهرود و خلخال نزدیک 40/000 نفر از تات ها زندگی می کنند که زبانشان هم تاتی است.  محل زندگی تات های گیلان بیشتر در مناطق کوهپایۀ رودبار، عمارلو و رحمت آباد است. تات های کوهپایه نشین در این نواحی غالباً پیشه ور و کشاورز می باشند و تات های کوه نشین معمولاً به دامداری اشتغال دارند و برای تغذیۀ دامهای خود در تابستان گله ها را به مراتع بالای کوه می برند و در فصل سرما و زمستان آنها را به مناطق کوهپایه باز می گردانند.  لهجۀ تاتی این قوم به سبب اختلاط آنها با مردم گیلک زبان اصالت اولیۀ خود را از دست داده است. می توان گفت که مردم تات در گیلان دو زبانی شده اند و لهجۀ آنان به صورت ترکیبی از ترکی و گیلکی رودباری در آمده است.
  • نیما رهبر (شبخأن)
نجار پیری بود که می خواست بازنشسته شود. او که شغلش خانه سازی بود، روزی به کارفرمایش گفت که می خواهد خانه سازی را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانواده اش لذت ببرد. کارفرما که دید کارگر خوبش که سال ها برای او کار کرده است، می خواهد کارش را ترک کند، ناراحت شد. او از نجار پیر خواست که به عنوان آخرین کار، تنها یک خانۀ دیگر بسازد. نجار پیر قبول کرد. اما کاملاً مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست. او برای ساختن این خانه از مصالح بسیار نامرغوب استفاده کرد و با بی حوصلی به ساختن خانه ادامه داد. وقتی کار به پایان رسید، کارفرما برای وارسی خانه آمد. او کلید خانه را به نجار داد و گفت: " این خانه متعلق به توست. این هدیه ای است از طرف من برای تو، به پاس زحماتی که در تمام این مدت برای من کشیدی ". نجار یکّه خورد. مایه ی تأسف بود! اگر می دانست که خانه ای برای خودش می سازد، کارش را آنگونه انجام نمی داد.
  • نیما رهبر (شبخأن)
از قدیم گفته اند: نجابت زیاد نجاست میاره. از تمام کسانی که این مطلب را می خوانند خواهش میکنم از بنده ایراد نگیرند که چرا عفت کلام را رعایت نکرده ام، چون حق خودم می دانم تمام انتقادها و فریادهائی که نتوانستم بر سر مسئولین بی لیاقت شهر و استانم بزنم را اینجا بازگو کنم: در نجابت مردم استانم هیچ شک و تردیدی نیست اما ... خرده بر حرفِ درشتِ منِ آزرده مگیر    حرفِ آزرده درشتانه بُود خرده مگیر   چرا اینگونه هستم ای خدایا    مگر دیوانه یا مستم خدایا خدایا من چرا گردم چنین و    نگردم شاد و می گردم چنینی زمزمۀ دیوانگان، خوشتر از زمزمۀ مدعیان عقل و هوش است. صحبت از میراث یک قوم است و من یکی از میراث داران آنم. ناگهان ندائی می آید که: ولش کن بابا، بیخیال ...! این تمام دیالوگ یا بهتر بگویم نهایت دیالوگی است که بین تحویل دهندگان و تحویل گیرندگان این میراث رد و بدل می شود. تفاوت دو نسل که یکی در حال تحویل است و یکی در حال گرفتن، نگهداری و تحویل به آیندگان. نسلی که گله مند است از اینکه با برچسب نجیب و قانع کلاه بر سرش گذاشته و عقب ماندگیها را اینگونه پنهان می کنند. ولی، غافل از اینکه، این دردها مانند زخمی کهنه، دوباره، جائی دیگر، سر باز میکند و این بار چرکین تر از گذشته جواب می خواهد که چرا، به راستی چرا اینگونه است؟ به کدام دلیل و منطق زمانی که زبان و آداب و رسوم شما مورد تمسخر قرار گرفت، به جای مشت گره کرده لبخندی تحویل دادید یا شما نیز اصالت خود را نفی کردید تا یاوه گویان با ادبیاتی که شایستۀ خود آنهاست با شما سخن بگویند. به کدام دلیل و منطق ایستادید و نظاره گر ویرانیِ خانه و کاشانۀ خود شدید تا هر بیگانه ای آمده، چند روزی بر شما حکمرانی کند و با جیب پر و بدون ترس از پاسخگوئی رفته، لبخندی هم از روی رضایت تحویل شما بدهد. به کدام دلیل و منطق آینده را با بیخیال شدن ها معامله کردید و چه بد معامله ای. روزی خبر می رسد می خواهند به بهانۀ عریض کردن خیابان بقعه ای که نماد مذهبی شهر رشت است را ویران کنند. روز دیگر خبر می رسد خانه تاریخی نوبل را خراب کردند. روز دیگر خبر از نابودی تدریجی حمام تاریخی گلشن می آید. روز دیگر خبر از انتقال آب دریای کاسپی به گوش می رسد. روز دیگر خبرهای ناراحت کننده از ورزش استان می رسد. امروز هم منتظریم، تا شاید ناگوارتر از اینها را بشنویم. سؤال دیگر من این است که پایتخت با تمام ... چگونه توانسته جای استان زیبای مسؤلان را بگیرد؟ آنانکه از شهر و استان خود بیرون شده و به پایتخت که الحق پایتخت فریب است پای نهاده، آنچنان خود و مردم استان خود را فراموش کرده اند که گوئی آنان نسل اندر نسل پایتخت نشین بوده اند. فارغ از سودی که برای استان ندارند در هر طرحی که به زیان استان و به بقای آنان در پست هایشان کمک کند بی شک شرکت کرده و رأی موافق هم خواهند داد. حال، ما مانده ایم و یک خانۀ ویران، که اگر کمر همت ببندی گویند، مردم گیلان نجیب اند و این عده  قلیل اند که ... چنان است و چنان. و اگر سکوت کنی و نظاره گر باشی که وجدانت مانند خوره تمام روح و روانت را می خورد. و اگر هم با هزار سختی کاری از پیش ببری، هزاران هزار پیش قدم پیدا می شود. نمونه اش مرحوم جعفر خمامی زاده، که پس از فوت، او را خائن به مملکت و سر سپرده معرفی کردند، فقط و فقط به دلیل ترجمۀ کتابهای مستشاران و سیاحان خارجی که دربارۀ گیلان تألیف کرده بودند. و نمونۀ دیگر، به جای تقدیر و تشکر شایسته از آقای پورجکتاجی، شاهد نفی خدمات فرهنگی بی بدیل ایشان هستیم. ولش کن بابا، بیخیال. دلِ دوستان به درد آوردن    مرادِ دشمنان بر آوردن است.
  • نیما رهبر (شبخأن)
گیله وا _ 11 بهمن 1392 اگر نمایندگان با هم و کنار هم نباشند مثل آن است که مردم با هم نیستند و اگر مردم کنار هم هستند و نمایندگان نیستند، پس اینان نمایندگان واقعی نیستند! شنیده های خبرنگار دیارمیرزا از منابع آگاه و موثق حکایت از آن دارد که معاون وزیر کشور نیز در جلسه خصوصی با استاندار از بی ثباتی مدیریت شهری در رشت گلایه کرده و به دکتر نجفی می گوید: با سفر به شهرهای مختلف عموماً جلسه ای با رییس شورا و شهردار برگزار می کردم تا از نزدیک با مشکلات شهر آشنا شوم و اقدامات لازم جهت حل مشکلات را فراهم آورم اما نمی دانم در رشت باید با چه کسی جلسه بگذارم! با سرپرستی که چندی دیگر از این پست خواهد رفت و اعضایی که هنوز تکلیف خود را نمی دانند و دچار اختلاف فراوان هستند؟! پس از طرح سوال از شهردار لاهیجان در جلسه شورای اسلامی این شهر و عدم اقناع تمام اعضای شورا از پاسخ های کحالی، استیضاح وی در پنجاه و دومین جلسه شورای شهر لاهیجان به صورت فوق العاده برگزار شد، رقم خورد و کحالی با حداکثر آرا یعنی ۹ رأی کامل اعضای شورای شهر لاهیجان عزل شد.  بس است تکرار ملال  تداوم این نابسامانی ها خصوصاً در دو شهر رشت و لاهیجان و اینکه همه فقط حرف می زنند و عمل نمی کنند، و می مانیم ما دل خوش کرده به وعده و وعیدها، چاره ای نداریم مگر آنکه فقط خاطرات روزهای خوب را ورق بزنیم. اما آیا کسی پرسید زمانی که فرزندت از تو سؤال کرد اینجا کجاست، و تو به جای زمان حال با غرور از گذشته های دور صحبت کردی و او این تناقض آشکار  در حرفهایت و امروزِ روبرویش را دید، آیا او دیگر در این زمانۀ بی وفا به تو وفادار خواهد بود؟ صحبت از پژمردن یک برگ نیست صحبت از این است که اگر امروز تباه شد باکی نیست، ما عمری ست عادت کرده ایم به سوختن و ساختن، ما نگران آینده ایم که مانند شبِ سیاهِ مملو از خوف و تشویش، آیندۀ آیندگان را در آغوش گرفته. با آینده چه می کنید؟ شما که آنقدر حقیرید که از جواب دادن به افکار امروز فرار می کنید چگونه فرداها پاسخگو هستید؟ استان زیبای من، همراه مردم با فرهنگ و غیورت، اندکی صبر، سحر نزدیک است. جوانان غیور تو همچون میرزا دوباره به پا خواهند ایستاد، آینده از آنِ ماست.  خدا را چه دیدی، شاید آن فردای دور امروز باشد.
  • نیما رهبر (شبخأن)
تمدن های گیلان :   ------------------ تمدن سکاها : سکاها قوم جنگاوری از آریائیان بودند که به دنبال آریائیهائی که قبلاً مهاجرت کرده بودند به قصد یافتن چراگاههای دست نخورده، دشت آلتائی را پشت سر گذاشته به حوالی دریای خزر رسیدند و با گذر از سواحل جنوبی دریای خزر و شاید از داخل سرزمین کادوسی ها دولت پادشاهی سکائی را در زمینهای اطراف دریاچه ارومیه تشکیل دادند.   تمدن های گیلان : ------------------ تمدن سکاها : سکاها قوم جنگاوری از آریائیان بودند که به دنبال آریائیهائی که قبلاً مهاجرت کرده بودند به قصد یافتن چراگاههای دست نخورده، دشت آلتائی را پشت سر گذاشته به حوالی دریای خزر رسیدند و با گذر از سواحل جنوبی دریای خزر و شاید از داخل سرزمین کادوسی ها دولت پادشاهی سکائی را در زمینهای اطراف دریاچه ارومیه تشکیل دادند. آثار پهلوی دوره ساسانی نشان می دهد که از دیرباز میان سکائیان و مردم کرانه های جنوبی دریای خزر از جمله کادوسی ها همبستگی هائی وجود داشته است. سکائی ها همراهی و همگامی خود را با کادوسی ها در سر حدات بابل تا زمان ظهور کورش حفظ نموده و در جرگۀ یاران کورش درآمده بودند. زندگی و سرنوشت مشترک این دو قوم در صلح و جنگ  همجواری قرارگاهها و زمینهای زراعی آنان و آشنائی آنها به زبان و شیوۀ پیکار یکدیگر همه حکایت از آن دارد که سکائی ها با کادوسیان از زمانهای بسیار دور همبستگی و پیوند داشته اند.  در تمامی قرارگاههای سکائی از جمله در گیلان در ناحیه " کلورز " و " جوبن " آثار قابل توجهی به دست آمده که منسوب به سکاها می باشد. گورهای اسبان در ناحیه کلورز، از نواحی روذبار گیلان و مصنوعاتی که در این منطقه به دست آمده همانند مصنوعاتی است که در مناطق سکائی نشین به دست آمده است. طبق گزارش هیئت حفاری در ناحیۀ کلورز تعدادی گورهای اسب کشف گردید که توجۀ پژوهشگران را به سبک تدفین مردگان سکائی معطوف ساخت. اسبان به طور انفرادی یا دسته جمعی در محل جداگانه با فاصلۀ معینی از قبر صاحبان خود دفن شده بودند. وسائلی در کنار اسکلت ها پیدا شد که غالباً از جنس مفرغ و گاهی از طلا و نقره بود. این اشیاء و تزئینات شامل دهنه های مختلف مفرغی و آهنی و صفحات مدور مفرغی بر روی چرم دوخته شده، پیشانی بندها و گردن بندهای مختلف از جنس مفرغ مجموعۀ کاملی را تشکیل می دهد که نشانۀ علاقۀ شدید ساکنان کلورز به این حیوان نجیب بوده است. در میان این اشیاء مجسمه هائی از حیوان و انسان نیز پیدا شد. در ناحیۀ جوبن گیلان نیز گورهای اسب کشف گردید، ولی تعداد اشیاء به دست آمده از مقابر در جوبن کمتر از کلورز بود. کنت دوگوبینو در کتاب تاریخ پارسی ها " دربیک " ها را تیره ای از اقوام سکائی معرفی کرده است. وجود کوه درفک " دلفک " در همسایگی کلورز و جوبن و شباهتی که بین واژۀ درفک و دربیک وجود دارد شاید بتواند نظریۀ گوبینو را تأئید نماید. چون سکاها به نوعی نظام بیابان گردی مأنوس بودند پس از رسیدن به ایران راه خود را ادامه داده به دریای سیاه و رود دانوب رسیدند. پیشروی آنان تا درگیری با اقوام اروپائی ادامه داشت. آثار و صنایع و رسوم و تمدن این قوم در نقاطی که مسیر آنها بوده به فراوانی دیده شده است.
  • نیما رهبر (شبخأن)

سبزه میدان که زمانی یکی از زیباترین گردشگاه های شهر رشت بوده و اکنون - چنان که افتد و دانی -، تاریخی بس طولانی دارد، تاریخی که بیشترش در قلب مردم خون گرم این شهر و دیار مانده، چه رؤیاها که در آن به تحقق پیوسته و چه اندیشه ها که در گام به گامش به خاموشی گرائیده و پامال گذر زمان و جبر زمانه و ستم حاکمان قرار گرفته است. در سطوری از روزنامه های دوران گذشته اشاراتی به این میدان که روز به روز از عزت و افتخار و وسعتش کاسته گردیده، شده است.

منجمله روزنامه ایران در سال 1306 ه.ق / 1267 خورشیدی پس از درج خبری در رابطه با نصب چراغ دیوارکوب در " شوارع محلات " در ادامه آورده است: " ... و نیز میدانی موسوم به سبزه میدان با خیابان ها و باغچه های متعدد بسیار موزون خوبی در شهر طرح ریخته شده که اکنون مشغول ساختن آن می باشند ". و ساخت این میدان را عطیه ای از " شاهزاده حسام السلطنه امیر تومان والی گیلان " می داند، در حالی که در خبری که بیش از 25 سال قبل از آن در روزنامه وقایع اتفاقیه سال 1279 ه.ق / 1242 خورشیدی آمده، این میدان وجود داشته است : " سبزه میدان گیلان که با وسعت مکان در وسط شهر واقع است به مرور دهور خرابی و اندراس پذیرفته، از طراوت و صفا افتاده بود.

این اوقات اطراف آن را نهر کنده و غرس اشجار کرده به سلیقۀ تمام در مقام نظافت و طراوت آن برآمده اند ". این می رساند که حاکمان محلی از چه راههایی می خواسته اند نامی از خود، حداقل نزد آنانی که رشت و سبزه میدان زیبایش را ندیده بودند، بر جای گذارند و با این وسیله چه پولهایی که جابجا نشده است. روزنامه ایران 3 ماه بعد نیز خبری به شرح زیر دارد : " کارگزاران حکومت در وسط سبزه میدان باغچه گلکاری بسیار باصفائی احداث نموده اند که جای تفرج و تماشای اهالی شهر شده است ". همین روزنامه 14 ماه بعد در سال 1307 ه.ق / 1268 خورشیدی می نویسد : " سبزه میدان شهر را هم از طرف ایالت باغی به طرز بدیع که مزّین به انواع گلها و ریاحین معطر و مشجر به اقسام اشجار سایه گستر است احداث کرده که همه روزه تفرجگاه خاص و عام است و در صدد بنای عمارتی به اسم دولت نیز در آنجا هستند که پس از اتمام آن بنا بر شکوه و جلوۀ باغ و میدان خیلی افزوده خواهد شد و از تفرجگاه های ممتاز خواهد بود ". و پس از 4 ماه خبر زیر را آورده است :

" سابقاً در باب بنای جدید و طرح نو در سبزه میدان رشت مختصری نگارش یافته بود. این اوقات شاهزاده حسام السلطنه برای رفاهیت و انتفاع عموم مردم چرخی برای بیرون آوردن آب احداث کرده که در سفر مکه در سنه 1296 حسام السلطنه مرحوم طاب ثراه این چرخ را در یافه اسگله بیت المقدس دیده و طالب شده بودند که در ایران متداول نمایند، نمونه کوچکی از آن ساخته همراه خود آورده بودند. ولی عمر آن مرحوم به جهت دائر کردن آن وفا ننمود. شاهزاده حسام السلطنه حالیه اقدام به دائر کردن آن نموده به انجام رسانیدند. لکن دارالخلافه طهران به واسطۀ زیادی عمق و بسیاری حفر زمین بنای آن صعوبت داشت، اما در گیلان چون به فاصله دو سه ذرع امکان دارد، آب به سهولت بیرون بیاید، چرخ مذبور را در سبزه میدان رشت که مرئی و در منظرعامه مردم است وضع نموده دائر داشتند و این چرخ به حرکت یک اسب می تواند، نیم سنگ آب از چاه بیرون آورده، اتصالاً در روی زمین جاری سازد بدون اینکه قطع شود.
آب از طرفی می گردد و چرخ از طرفی دیگر دلوهای پر از آب بیرون آورده می ریزد و چون این چرخ برای مملکت گیلان خیلی مفید و لازم است این ایام اعلانی از جانب شاهزاده حاجی حسام السلطنه برای رواج این صنعت نوشته شده و به همه جا منتشر گردیده است که هر کس طالب باشد تا یک سال امتیاز و اختیار ساختن این چرخ به استاد یعقوب نجار داده شده و باید منحصراً به او رجوع نمایند و بعد از یک سال همه کس برای ساختن آن آزاد خواهند بود و به واسطۀ این چرخ که موسوم به (چرخ آب حسامی) است رفاهیت کلی برای عموم اهالی گیلان از بابت آب بهم خواهد رسید ".


رضا نوزاد _ ره آورد گیل _ سال دهم _ شماره 28 و 29
  • نیما رهبر (شبخأن)
تمدن های گیلان :   ------------------- تمدن تالش ها یا کادوس ها : آثار به دست آمده از گورهای قدیمی و زیر خاکهای منطقه تالش و نواحی مجاور آن به عقیدۀ کارشناسان، متعلق به اواخر هزارۀ دوم پیش از میلاد است که نشانه هائی از تمدن باستانی ساکنان این منطقه در آن زمان می باشد. هنرمندان آن خطه برای رسیدن به چنین مرحله ای از تمدن قطعاً قرنهائی متمادی را در ممارست و تمرین گذرانده اند. دربارۀ کادوسیان عقاید و نظرهای بسیاری ابراز شده است. بعضی از پژوهشگران بر این عقیده اند که قوم کادوس در گیلان و قسمت شمال باختری آذربایجان سکونت داشته و پیش از آمدن آریائیها بومی این سرزمین بوده اند.     تمدن های گیلان :   ------------------- تمدن تالش ها یا کادوس ها : آثار به دست آمده از گورهای قدیمی و زیر خاکهای منطقه تالش و نواحی مجاور آن به عقیدۀ کارشناسان، متعلق به اواخر هزارۀ دوم پیش از میلاد است که نشانه هائی از تمدن باستانی ساکنان این منطقه در آن زمان می باشد. هنرمندان آن خطه برای رسیدن به چنین مرحله ای از تمدن قطعاً قرنهای متمادی را در ممارست و تمرین گذرانده اند. دربارۀ کادوسیان عقاید و نظرهای بسیاری ابراز شده است. بعضی از پژوهشگران بر این عقیده اند که قوم کادوس در گیلان و قسمت شمال باختری آذربایجان سکونت داشته و پیش از آمدن آریائیها بومی این سرزمین بوده اند. سرهانری راولینسن گزارش می دهد که کوهستان های شمالی و جنوبی درۀ سفیدرود مسکن طوایف کادوسی بوده است. با در نظر گرفتن عقایدی که از سوی محققان ابراز شده کادوس منطقه ای جنگلی و باران خیز در دو سوی سفیدرود، مجاور سرزمین ماردها و همسایۀ غربی تپوریها بوده است. استرابن جغرافی دان عهد قدیم (63 ق.م تا 24 میلادی) مسکن کادوسیها را در ارتفاعات کوهستانی بخش غربی و در قسمت جلگه ای گیلان می داند و محل کنونی رشت را (که تا دورۀ مغول نامی از آن دیده نمی شود) در حدود سر حدات مرزی میان گیلها و کادوسیها ذکر نموده است. سرآرنولد ویلسن دربارۀ قوم کادوس و بعضی دیگر از اقوام ساکن جنوب دریای خزر می گوید: این اقوام از ساکنان اولیۀ ایران بوده اند و فرزندان آنان هنوز در گیلان و مازندران و در سرزمین های جنگلی سواحل خزر دیده می شوند. پلوتارک، کادوس را مملکتی کوهستانی و صعب العبور می داند که همیشه ابر آسمانش را پوشانده و در جنگلهایش سیب و گلابی خودرو می روید. او محل زندگی کادوسیان را فاقد هر گونه آبادی معرفی نموده و نوشته است آنها اطلاعاتی در زمینۀ کشاورزی نداشتند. مسلماً چنین اظهار نظری را باید ناشی از عدم آگاهی مورخ مذکور دانست و شاید شنیدن آوازۀ مهابت و بی پروائی کادوسیان در جنگهای جلگه و فلات علت چنین اظهار نظری بوده است. شهرها و آبادی های کادوسیان در نقاطی بوده که رسیدن به آنها مخصوصاً اگر از آن سوی البرز بود نیاز به گذر از مناطق کوهستانی و جنگلی و باتلاقی و غیرمسکون داشت و نمی توان قبول کرد قومی که در پشت دیوار بابل به کار کشاورزی پرداخته در منطقۀ خود کشاورزی نداشته باشند. با توجه به قدمت تاریخی این قوم برای پی بردن به تمدن شکوفای کادوسیها نگاه کوتاهی به یادمانه های تاریخی آنان ضروری به نظر می رسد: بیش از یک قرن از سالهای 1262_1267 هجری قمری، که ژاک دمرگان در تالش گیلان و نواحی همسایۀ آن به جستجو کشف آثار باستانی دست زد می گذرد. او در بابازمینی تالش در کاوشهای خود گردن بندی به دست آورد که مهره هایش از عاج فیل ماموت، یعنی حیوانی که ده هزار سال پیش نسل آن منقرض گشته است. دمرگان در دامنۀ کوهها و حاشیۀ دره ها در منطقۀ تالش و آق اولر، گئور قلعه سی (قلعه گبرها)، شاه گل دره، نمین امیرتومان، حسن زمینی و برخی نقاط دیگر آثار زیادی از ظرفهای سفالین درشت، به رنگ خاکستری و یا سیاه رنگ و نیز ظرفهائی سنگی و مفرغی، وسائل خانه، ابزار و آلاتی مانند وسائل زینتی، اسلحه های گوناگون مانند کارد، خنجر، پیکان و گرز که در زمان جنگ و یا هنگام صلح مورد استفاده قرار  می گرفتند کشف نمود که برخی از آنها مربوط به دوران برنز یعنی 2100 سال پیش از میلاد می باشند وشبیه آثاری هستند که از لرستان و آسیای صغیر کشف شده اند. ژاک دمرگان و برادرش هانری دمرگان حوالی سال 1272 هجری قمری در تالش به آرامگاهی برخورد نمودند که دیواره های آن را تخته سنگهای برافراشته تشکیل می داد. بر فراز آن دیوار، یک یا چند تخته سنگ به جای سقف استوار بود. در داخل آرامگاه بقایای جسدی دیده می شد که در اطراف آن وسائل زیادی به دست آمد. در بین اشیائی که پیدا شد حلقۀ انگشتر یا دستبند و سوزنی از آهن دیده می شد و چنین می نمود که در آن عصر این فلز به سبب کمیابی ارزش بسیاری داشته است. وجود مکان هائی مانند ییلاق پارگام از توابع رضوانشهر، گوره قبر دی گا (جای ده) در ییلاق خوشابر، ناحیه ای بین آبادی های باکفشن و جلده گورا دشت در خاور دی گا، شرگا (جای شهر در ییلاق ماسال، دیوه که (خانه دیو) در فاصله بین روستای ییلاقی گلی لرز و الله بخش محلۀ رضوانشهر، آتشکنه در ییلاق آق اولر تالش، مینه رو (رودخانه مینائی) روستائی در حدود بیست کیلومتری پونل، کنه کلون (قلات یا قلعۀ کهن) در ییلاق ارده تالش دولاب، تلارگا (جای قصرو تالار) در ییلاق ماسال که به صورت گنجینۀ گرانبهائی از یادمانهای تاریخی شامل سکه های طلا و نقره، ابزار آلات فلزی، انواع مجسمه ها و سفالینه ها از دوره های مختلف پیش از میلاد، ویرانه های شهر، آتشکده ها، گورستان های متعلق به دوران باستان، به تالش غنائی از تمدن گذشتۀ آن بخشیده است.
  • نیما رهبر (شبخأن)
تمدن های گیلان : ------------------- تمدن املش و دیلمان : ویلیام کالیکان ، از خاورشناسان بزرگ استرالیا ، در اثر خود " مادیها و پارسیها " با پژوهشگرانی که گفته اند " گیلان و برخی از سرزمینهای ساحل جنوبی خزر دارای تمدنی عظیم و درخشان سه هزار ساله و سلسله های پادشاهی بوده اند " موافق است.   تمدن های گیلان : ------------------- تمدن املش و دیلمان : ویلیام کالیکان ، از خاورشناسان بزرگ استرالیا ، در اثر خود " مادیها و پارسیها " با پژوهشگرانی که گفته اند " گیلان و برخی از سرزمینهای ساحل جنوبی خزر دارای تمدنی عظیم و درخشان سه هزار ساله و سلسله های پادشاهی بوده اند " موافق است. وی آشنائی این مردم رابه ظرافت شاهکارهای هنری تأئید نموده پس از توضیحی دربارۀ اشیاء به دست آمده در مارلیک اظهار می دارد بیشتر این اشیاء با حفاریها و کاوشهای جاهلانۀ روستائیان محلی در اطراف دو دهکده در گیلان به نام های املش و دیلمان یافت شده اند. مقایسۀ این اشیاء با آنچه در مارلیک به دست آمده نشان می دهد که همه آنها به یک دوره تعلق دارند. دوره ای که قومی پیشرفته در دامنه های شمالی و باختری البرز مسکن داشتند. توجه به این اشیاء جمله ظرفهای قرمز جگری رنگ و صیقلی شده که روی آنها شکل گاومیش های اهلی ، یا گوزن سرخ رنگ نقش شده نشان می دهد که تهیۀ چنین آثاری جز از دست استادانی کارآمد بر نمی آمده و سازندگان چنین شاهکارهای هنری به یقین استادان فن کوزه گری و پیکرسازی بوده اند. کالیکان این جامهای بلند و مخروطی شکل و باریک املش و مارلیک را که از طلا ساخته شده و دارای برآمدگیهای دندانه ای شکل و افقی می باشند درست همانند ظرفهائی می داند که در " زولوآب " در لرستان کشف شده است ، با این تفاوت که کارهای املش و مارلیک هنرمندانه تر و دقیق تر از کار صنعتگران لرستان بوده است و این خود می تواند دلیلی باشد که چنین هنری از شمال با آن سو رفته است. در اثری به نام " هنر ایران " تألیف پروفسور آنده گُدار ، ارزش تزئینات به دست آمده از گورستان های دیلم قابل مقایسه با هنر یونان قدیم شناخته شده و نوشته شده است : در گورستان های نواحی املش ، پیرکوه ، دیلم و دیگر روستاها اشیائی به دست آمده که بیشتر آنها از سفال سرخ رنگ می باشد. در گورستان های دیلم سفالی منقوش اگر هم وجود داشته باشد کشف نشده است ، اما مقدار زیادی از اشیاء از طلا و نقره دراین ناحیه کشف شده که نشان می دهد تزئینات آنها گاهی با هنر یونانیان یا هنر اتروسک وابسته بوده است. گیرشمن باستان شناس معروف در کتاب خود به نام " هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی " هنر املش را ، متعلق به قرنهای نهم و هشتم پیش از میلاد می داند و می نویسد : با توجه به حفریات روستائیان آنچه که به طور اتفاقی کشف شده اشیائی است که با مردگان در قبرها گذاشته شده بود ، قبرهائی که متعلق به دورۀ مگالیتیک (ساختمانهای ماقبل تاریخ که از یک یا تعداد زیادی بلوک سنگی تشکیل می یافت) بوده است. املش با اینکه تحت تأثیر جریان های هنر زمان خود بوده نوع بدیعی از هنر را ارائه می دهد که می تواند نشانۀ عظمت و بلندی درجه هنر آن باشد. در کوزه های و ظرفهائی که از زیر خاک به دست آمده ذوق هنری کوزه گر و پیکرساز به صورت شایسته ای نمودار است. این هنرمندان در نشان دادن اندام انسان و شکل حیوانات نهایت دقت و ظرافت را به کار برده اند. گاو کوهان داری که از آن زمان باقی مانده حنی انسان قرن ما را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. طبق نوشتۀ گیرشمن در گورهای کشف شدۀ املش دو چشم بند برنزی مربوط به زین و یراق اسب کشف گردیده که روی آنها کتیبه ای با خط میخی کنده شده است ، یک به نام " شاه منوآ " و دیگری به نام " شاه ارگیشتی ". این محقق به سبب بالا بودن مقام هنری املش تمدن تمدن پیش از تاریخ ایران را " تمدن املش " نام نهاده است.
  • نیما رهبر (شبخأن)
بگذار فرو بگیردم خواب کز هر طرفی همی وزد باد وقتیست خوش و زمانه خاموش مرغ سحری کشید فریاد اما نه از گیلان و مردمانش و نه از مازندران و مردمانش هیچ صدائی برنخواست ، گوئی آنان هم دیگر راضی شده اند از اینهمه ظلمی که به ناحق بر آنها میرود. سؤال این است که آیا گیلک امیدی به ادامه بقای خویش دارد که این چنین سکوت می کند یا اینکه ... اینجا را بخوانید: این هم مصداق گل بود به سبزه نیز آراسته شد.
  • نیما رهبر (شبخأن)
تمدن های گیلان : ---------------------تمدن مارلیک : " درۀ زیبای گوهر رود در بخش شرقی کوههائی که سراسر جلگه های جنوبی گیلان را از فلات ایران جدا می سازد و در ارتفاع تقریبی 500 متر از سطح دریا قرار دارد. این دره در دو طرف رودخانه ای به همین نام واقع شده که از شعبه های سفیدرود است ".   گوهر رود رودخانه کوچکی است که از ارتفاعات دامنۀ شمالی البرز سرچشمه می گیرد و پس از گذشتن از مسافتی کوتاه یعنی در حدود 15 کیلومتر به سفیدرود می پیوندد. آب ۀن در تابستان و پائیز صاف و زلال است ، ولی در فصل طیغانی ، یعنی در اواخر زمستان و اوائل بهار ، به سبب اختلاط با خاک به رنگ قرمز و تیره و به شکل مخلوطی از گِل و لای در می آید و همین گِل و لای است که به زمینهای اطراف رود برکت می بخشد. درۀ گور رود دارای آب و هوائی مناسب است و درختان وحشی و میوه های جنگلی در آن به فراوانی وجود دارد. در بیشتر ارتفاعات این دره درختهای زربین یا نوعی سرو روئیده که چوب آنها بسیار سخت و مقاوم است. به علت آب و هوای مناسب و رطوبت و شبنم کافی سطح دره از گلها و گیاهان وحشی پوشیده شده است. " کوه پر برف دُرفک با ارتفاع 2750 متر که در جهت شرقی این دره قرار گرفته به نمای طبیعت زیبای آن جلوه ای بدیع می بخشد. بدون شک وجود امتیازات فراوان درۀ گوهر رود بویژه زیبائی طبیعت ، اعتدال هوا و حاصلخیزی زمین توجه اقوامی را که بر این قسمت از ایران مسلط بودند جلب کرده و موجب شده است که بزرگان و حکمرانان آنها در این دره رحل اقامت افکندند. پژوهش در آثار بدست آمده از تمامی منطقه ، تمدنی را نشان می دهد که کم کم به سوی کما پیش رفته و به یقین تا رسیدن به ورز تمدن مارلیک مراحل مختلفی را پیموده است. تپۀ سنگی مارلیک و چهار تپۀ دیگر که هر یک نام مشخصی دارند در درۀ گوهر رود قرار گرفته اند. در آثار بدست آمده از آنها وضع اجتماعی ساکنان آن , اعتقادات آنها و نیز پاره ای از ویژگیهای قومی آنان مانند دلیری و جنگاوری به نمایش گذاشته شده است. وجود تپه های باستانی در درۀ گوهر رود ، باغها و برنجزارها ، هر یک به سهم خود حکایت از تمدن باستانی این منطقه را باز می گویند. بیشتر گورهائی که کشف شده اند با سنگ شکسته و ملاط ساخته شده و بدنۀ بیرونی آنها که به جداره تشه چسبیده است نا مرتب به نظر می رسد. یادمانه های تاریخی تمامی این گورستانها حکایت از دلبستگی ها و باورهای قومی دارد که تمدن مارلیک را ساخته اند. ساکنان این خطه به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتند و برای تأمین نیازهای آن وسائل مختلفی را با جسد به خاک می سپردند. حتی اسب نیز که در تمامی پیکارها همراه سوار خود بوده است بعد از مرگ صاحب خود کشته شده در جوار گور صاحب خود مدفون می گردید تا در زندگی پس از مرگ نیز بتواند او را در نبردهائی که خواهد داشت یاری رساند. مجموعه آثار بدست آمده در مارلیک ، مشخصات کامل یک قوم بومی و محلی و در عین حال یک تمدن واحد را می رساند. تمدنی که با تمدن های همجوار خود در ارتباط بوده و چنین ارتباطی شکل اشیاء بدست آمده آنها را قابل مقایسه ساخته است. از تپۀ مارلیک که گورستان فرماندهان و بزرگان قوم بود اشیائی بدست آمده که قدمت آنها با مقایسۀ آثار بدست آمده از آشوریها و سیتها و اورارتوها می تواند مشخص شود ، یعنی مقایسه با آثار اقوامی که در اواخر هزارۀ دوم و اوائل هزارۀ اول پیش از میلاد بیشتر وقت آنها برای دستیابی به سرزمینهای خاور نزدیک در جنگ و ستیز با یکدیگر می گذشت. آنچه که باید مورد توجۀ بیشتر قرار گیرد پژوهش در پیشرفت تمدن مارلیک در زمینۀ وجود خط نزد آن قوم است. زیرا با پیدا شدن مُهر استوانه شکلی که چند حرف از خط میخی بر آن نقش شده می توان چنی نتصور نمود که قوم مارلیک به مرحلۀ پیشرفته تری از تمدن یعنی استفاده از خط نیز توفیق یافته اند. با پیدا شدن شواهد بیشتری ، اگر در جنگها و غارتها از میان نرفته باشد ، شاید بتوان پرده از این راز برداشت.
  • نیما رهبر (شبخأن)
  • نیما رهبر (شبخأن)
حیات وحش گیلان -------------------- از نظر حیات وحش ، استان گیلان از مهمترین و ارزشمندترین زیستگاههای موجود در ایران به شمار می رود بطوری که از جنبه های زیبائی شناسی ، بوم شناسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، علمی (ژنتیکی) ، آموزشی و تفرجی از چنان اهمیت زیادی برخوردار است که ارزش منطقه را از نقطه نظر جایگاه حیات وحش در ساختار و کارکرد اکوسیستم های موجود در کشور خشک و نیمه خشک ایران کاملاً توجیه می نماید. حیات وحش گیلان -------------------- از نظر حیات وحش ، استان گیلان از مهمترین و ارزشمندترین زیستگاههای موجود در ایران به شمار می رود بطوری که از جنبه های زیبائی شناسی ، بوم شناسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، علمی (ژنتیکی) ، آموزشی و تفرجی از چنان اهمیت زیادی برخوردار است که ارزش منطقه را از نقطه نظر جایگاه حیات وحش در ساختار و کارکرد اکوسیستم های موجود در کشور خشک و نیمه خشک ایران کاملاً توجیه می نماید.  لذا از این رو با دارا بودن این گنجینه های پراهمیت نسبت به دیگر نقاط مملکت نمونه ای کم نظیر است. هر چند از حیث ترکیب ناحیه جغرافیائی ، جانوران این استان ، دقیقاً متناسب با شرایط بوم شناسی این خطه از تنوع بسیار برخوردارند اما به سبب برآورده شدن منافع آنی برخی از سلاطین و متنفذین و ارضاء انگیزه های سودجویانه آنان و فقدان مدافعان قاطع ، تعدادی از آنها به دلیل قتل عام در مقیاس وسیع در معرض خطر انقراض قرار گرفته اند. امروزه به مانند دیگر نقاط کشور حیات وحش گیلان در تنگنائی تاریخی قرار گرفته است. جدا از شکار بی رحمانه جانوران به کمک سلاح های مدرن ، کاهش و یا نابودی کامل جنگل ها و پوشش گیاهی که به معنای کاهش و تنگی و یا نابودی زیستگاههای حیوانات است و نسز توسعه مناطق روستائی و شهری و آلودگی ها عامل عمده دیگری از جهت به خطر افتادن و یا ناپدید شدن حیات وحش به شمار می رود. در نگرشی به شکل گیری مراکز و تجمعات انسانی و به همراه گسترش روستاها و تبدیل برخی از آنها به شهر، زراعت و دامداری به سوی اراضی پسکرانه کشیده شد و اراضی مرغوب زراعی که فضای پیرامون روستاها را تشکیل می دادند توسط پیکر شهر بلعیده شد. در این وضعیت کشاورزی برای آنکه قادر به ادامه حیات باشد تدریجاً به از بین بردن پوشش گیاهی طبیعی که در واقع همان زیستگاه اصلی و طبیعی حیات وحش باشد مبادرت ورزیده و عرصه زندگی را روز به روز بر حیات وحش تنگ و محدود تر نمود. تحت شرایط مزبور جانوران باید به سمت مناطقی پناه می بردند که نه از قابلیت تبدیل به مناطق مسکونی برخوردار بوده و نه استعداد زراعت و دامداری داشته باشند. در نتیجه ، با توجه به این اصل که هر جانداری خواهان زیستگاه ویژه خویش است ، لذا جز مهاجرت و یا انقراض نسل برای حیات وحش راه دیگری باقی نمی ماند. از سوی دیگر انقراض یا انهدام بیولوژیکی جانوران از توع اکوسیستم ها کاسته و آنها را دستخوش تغییرات ناخواسته می نماید. در بررسی علل کاهش جانوران گیلان به این نتیجه می رسیم که صرفنظر از نیاز برخی از بومیان منطقه به ارتزاق از گوشت حیوانات غیر اهلی ، هوی و هوس برخی از سلاطین در قرنهای گذشته موجبات نابودی جانوران وحشی را فراهم ساخته است. نمونه ای از این کشتارها داستان شکار شاه عباس صفوی به نقل از منابع معتبر نظیر تاریخ گیلان تألیف عبدالفتاح فومنی است. وی می نویسد : " سی هزار تن مرد از شرق و غرب گیلان بسیج شدند تا مقدمات شکار را برای سلطان در جنگلهای رانکوه فراهم آورند و حیوانات را از هر قبیل به محل استقرار سلطان برانند. از سی هزار تن مرد بسیج شده ، در سرمای شدید ، دو هزار و هفتصد تن به قتل رسیدند و وقایع نگاران نوشتند که تعداد شکار آنقدر زیاد بود که در مسافتی طولانی از اجساد حیوانات تلها و پشته های متعددی بوجود آمد و گوشت جانورانی نظیر آهو و بز کوهی همچون سنگ و خاک بی ارزش شده بود ".  در آثار و سفرنامه های متعددی که توسط محققین و جهانگردان مختلف نوشته شده به وفور حیات وحش در گیلان اشاره شده است. خانم کارلا سرنا که در آخرین سال های قرن 13 هجری به ایران سفر کرده در سفرنامه خود به وجود جانورانی نظیر ببر در گیلان اشاره کرده می نویسد : " در دور و بر ساختمان چاپارخانه ، که در ساختمان کهنسال ، بطور مطبوعی بر پیرامون آن سایه انداخته بود ، گهگاه سر و کله حیوانات درنده از جمله ببر ، که در جنگلهای پهناور این منطقه فراوان است ، زیاد یافت می شود ". و در ادامه به حمله ببر به آشپزان کاروان در کهدم نزدیک شهر رشت اشاره می نماید. ببر خزری که زیرگونه ای منحصر بفرد در جهان بوده و اینک دهها سال است که از صفحه روزگار ناپدید شده در گیلان به فراوانی وجود داشته است چنانکه در سفرنامه کاپیتان مکنزی ملاحظه می شود وی از فراوانی پوست این حیوان در منزل یکی از خان های لاهیجان اظهار شگفتی می کند و رابینو نیز به حضور این حیوان در ولایت رحمت آباد ، شفت ، تالش دولاب و دیگر مناطق استان اشاراه کرده است. پرندگان نیز به دلیل فراوانی و تعداد گونه هایشان همواره مورد توجه بیگانگان در گذر از این استان بوده اند و آنچنان در روح و ذهن این جهانگردان و یا مأموران خارجی اثر گذاشته اند که در جای جای سفرنامه ها و یادداشت ها به آنها اشاره می کنند و جمعیت قابل ملاحظه شان را که نشانگر وفور نعمت بوده است می ستایند. رابینو در کتاب خویش از انواع جانوران گیلان نام می برد و به نوشته های اشخاصی نظیر گملین و مکنزی در مورد پرندگان وحشی اشاره می کند/ گملین و مکنزی در کتابهای خود انواع این پرندگان را با ذکر نام لاتین آنها مورد شناسائی قرار داده اند. کارلا سرنا نیز در این باره می نویسد : " دشت رشت پر از انواع شکار است. بویژه قرقاول و اردک وحشی در اطراف این شهر فراوان دیده می شود. پرهای اردک وحشی رقم عمده ای از کالاهای صادراتی باکو و روسیه را تشکیل می دهد. اهالی این شهر برای خوراک روزانه خویش نیز مقداری گوشت اردک مصرف می کنند ولی بیشتر اردک ها را بار کشتی ها کرده و به خارج صادر می کنند ". او در جای دیگر می نویسد : " روی دریاچه (مرداب انزلی) در فاصله کمی از رشت بسوی انزلی ، به قدری اردک زیاد بود که با تور هر بار صد تا صد تا می گرفتند ". حال اگر نظری به آمارهای پرنده شماری سازمان حفاظت از محیط زیست بیافکنیم می بینیم ارقام آنچنان ناچیزند که قابل مقایسه با آمار و ارقام سالهای نه چندان دور نیستند. دیگر از آن جمعیت انبوه پرندگان اثری وجود ندارد. دیگر انواع جانوران نظیر دوزیستان ، خزندگان ، سخت پوستان و برخی دیگر از آبزیان در معرض انقراض قرار گرفته اند. علت عمده کاهش جمعیت آنان ، استفاده از سموم و کودهای شیمیائی در امور زراعی و یا مصرف مفرط و غیر علمی سموم و کودها می باشد.
  • نیما رهبر (شبخأن)
مردی دیر وقت ، خسته و عصبانی از سر کار به خانه بازگشت. دمِ در پسر پنج ساله اش را دید که به انتظار او نشسته است. _ بابا ! یک سؤال از شما بپرسم ؟ _ بله حتماً. چه سؤالی ؟ _ بابا ، شما برای هر ساعت کار چقدر پول می گیرید ؟ مرد با عصبانیت پاسخ داد : _ این به تو ارتباطی ندارد. چرا چنین سؤالی می کنی ؟ _ فقط می خواهم بدانم/ بگوئید. برای هر ساعت کار چقدر پول می گیرید ؟ _ اگر باید بدانی خوب می گویم ، 20 دلار. پسر کوچک در حالی که سرش پائین بود ، آهی کشید. سپس به پدرش نگاهی کرد و گفت : " می شود 10 دلار به من قرض بدهید ؟ " پدرش بیشتر عصبانی شد و گفت : " اگر دلیلت برای پرسیدن این سؤال ، فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری ، سریع به اطاقت برو ، فکر کن و ببین که چقدر خودخواه هستی. من هر روز سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم ". پسر کوچک آرام به اطاقش رفت و در را بست. بعد از حدود یک ساعت مرد آرام تر شد و با خود فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند رفتار کرده است. شاید واقعاً چیزی بوده که او برای خریدش به 10 دلار نیاز داشته. مرد به سمت اطاق پسرک رفت و در را باز کرد : _ خواب هستی پسرم ؟ _ نه پدر ، بیدارم. _فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کردم. امروز کارم خیلی سخت و طولانی بود و همۀ ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا ... این 10 دلاری که خواسته بودی. پسر کوچولو نشست ، خندید و فریاد زد : " متشکرم بابا " بعد دستش را زیر بالشش برد و چند اسکناس مچاله شده بیرون آورد. پدرش وقتی دید که پسر کوچولو خودش پول داشته ، دوباره عصبانی شد و گفت :  با اینکه خودت پول داشتی ، چرا باز هم پول خواستی ؟ پسر کوچولو پاسخ داد : " برای اینکه پولم کافی نبود ، ولی الان هست. حالا من 20 دلار دارم. می توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیائید" .
  • نیما رهبر (شبخأن)
تالاب انزلی : ----------------- تالاب در لغت به مفهوم آبگیر ، استخر و برکه و به طور کلی محلی است که آب رودخانه ها و چشمه ها یا آب باران در آن جمع شود و راکد بماند و به همین جهت آنرا مرداب نیز می گویند.   تالاب انزلی : ----------------- تالاب در لغت به مفهوم آبگیر ، استخر و برکه و به طور کلی محلی است که آب رودخانه ها و چشمه ها یا آب باران در آن جمع شود و راکد بماند و به همین جهت آنرا مرداب نیز می گویند. طبیعی است که تعریف جامعی از تالاب که بیانگر کلیه اختصاصات آن باشد باید از دیدگاه اکولوژیک مطرح شود و چنین مفهومی ، نخستین بار در توافقنامه (کنوانسیون) رامسر* عرضه گردید و این پدیده عبارت است از "مناطق مردابی ، آب مانده ، جاری ، تازه ، لب شور و یا آبهای دریا به شرطی که هنگام جزر ، ارتفاع آب بیش از 6 متر نباشد". *(در گردهمائی کارشناسان که نخستین بار در رامسر تشکیل گردید توافقنامه ای به منظور مشارکت بین المللی در مطالعه ، بررسی و حفاظت از تالاب های با اهمیت "به ویژه حیاتی برای پرندگان آبزی مهاجر و بومی" به امضاء رسید).  تعریف دیگری نیز توسط کمیسیون تالاب های کشور در سال 1362 از تالاب شده که جنبه های اکولوژیک بیشتری بر آن مترتب است. طبق این تعریف ، "تالاب ناحیه ای از مظاهر طبیعی خدادادی است که در روند پیدایش ، خاک آن به وسیله آبهای سطحی و زیرزمینی بصورت اشباع درآمده و طی یک دوره کافی و در شرایط عادی محیطی تشکیل شده و دارای توالی زیستی می باشد. این مجموعه (اکوسیستم) دارای جوامعی از گیاهان و جانوران ویژه ای است که امکان سازگاری در چنین شرایط اکولوژیکی را دارا می باشند مثل مرداب ، باطلاق ، برکه ، آب بندان و امثالهم".  هر چند که هنوز اصطلاح "مرداب انزلی" عمومیت داشته و حتی بسیاری از متخصصین علمی نیز از استعمال واژه "تالاب" پرهیز می کنند اما تعاریف فوق تأکید می نماید که لغت تالاب دارای مفهوم جامع است و تفاوت این دو ، تنها در ویژگیهای اکولوژیک آنها می باشد. اهمیت و ارزش تالاب انزلی : ------------------------------------ تالاب ها در مجموع دارای ارزش ها و فوائد بسیار زیادی بوده و از نظر اکولوژیکی و اقتصادی می توانند در ابعاد منطقه ای و یا بین المللی مطرح باشند. تالاب انزلی جدا از این ارزش ها نبوده و اهمیت های چندگانه آن چه از نقطه نظر بین المللی و چه داخلی به جز مسائل اکولوژیک و زیست محیطی ، نقش خاصی در جغرافیا و حیات اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی منطقه دارد. از جنبه های اجتماعی ، نقش علمی آن در زمینه های مختلف جانورشناسی ، گیاه شناسی و اکولوژی ناشناخته نیست و محققین می توانند از آن بعنوان یک آزمایشگاه طبیعی رایگان در زمینه های گوناگون استفاده نمایند. نقش فرهنگی و تاریخی تالاب انزلی در فرآیند زمان روشنگر اهمیت بی شمار آن در زمینه شکل گیری اجتماعات انسانی است به ویژه که در سده های اخیر این ناحیه بعنوان گذرگاه فرهنگی "دروازه اروپا" مطرح بوده و مؤثرترین معبر تماس و ارتباط با دیگر فرهنگ های غربی را ایجاد نموده است. نباید فراموش کرد که گذر اکثریت سیاحان ، جهانگردان و تاریخ نویسان از این طریق صورت می گرفته است. وجود مناظر و چشم اندازهای کمیاب و بدیع موجود در تالاب همواره جذبه خاصی را برای علاقمندان به طبیعت و نیز گردشگران گریزان از غوغای شهرها ، ایجاد کرده است. اگر تفریح و تفرج و اساساً گذران اوقات فراغت را که یکی از نیازهای اصلی انسان بشمار می رود در کنار ورزشها و سرگرمی های آبی در این مناطق مورد بررسی قرار دهیم در می یابیم که این پهنه گسترده ، آرامش روحی بسیاری از گردشگران ایرانی و حاشیه نشینان شهری و روستائی خود را فراهم نموده است.
  • نیما رهبر (شبخأن)
استان گیلان که در حاشیه دریای خزر قرار دارد از حاصلخیزترین مناطق ایران است. از این جهت شناسائی منابع اراضی و خاکها و ویژگیهای آنها از اهمیت خاصی برخوردار می باشد. افزایش روزافزون جمعیت و پیشرفت تمدن همراه با گسترش توقعات آنها در سالهای اخیر ، موجب تهاجم به محیط و ایجاد خسارت جبران ناپذیر بر پیکر منابع طبیعی از جمله اراضی و خاکها گردیده است. به سبب محدودیت منابع ، دامنۀ این تهاجم بصورت ممتد نمی تواند ادامه یابد و در صورت ادامۀ این وضع ، دیری نخواهد پائید که منبع ارزشمند مذبور قابلیت بهره دهی خود را از دست خواهد داد و مردم نخواهند توانست نیازهای غذائی خود را با استفاده از آنها تأمین نمایند. تهاجم بی امان مردم به اراضی مستعد کشاورزی برای احداث و یا گسترش مناطق مسکونی و یا صنعتی ، چرای مفرط دام در مراتع ، قطع جنگلها به منظور افزایش سطح کشت و اکنون به منظور ساخت و ساز از جمله اقدامات مخربی است که ثروت ملی را در معرض نابودی قرار می دهد. به منظور نیل به روشی معقول برای بهره برداری از اراضی ، امروزه تمامی کشورهای پیشرفته و اکثر کشورهای در حال توسعه ، دریافته اند که بهره برداری از زمین باید با برنامه ریزی استفاده از سرزمین ( landuse planning ) انجام شود ، بدین معنی که استفاده از اراضی مختلف باید با توجه به استعداد خاکها صورت پذیرد تا ضمن کسب حداکثر عایدی ، محیط نیز برای استفاده از آیندگان مورد محافظت قرار گیرد.
  • نیما رهبر (شبخأن)