دیالوگی کوتاه با دیوار
يكشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۲۷ ق.ظ
زمانی " گیله مرد " خودکفا بود. نیازهای خود را، خود، آسان از طبیعت برآورده می کرد. دست در آب می کرد، ماهی می گرفت، تیر به هوا می انداخت، مرغابی میزد و چوب به زمین می کاشت که رخت بیاویزد، سبز می شد و بار می داد. گیلانی با الیاف گیاهی حصیر می بافت و زیرانداز خود می کرد و با آن کلاه و سرپناه می ساخت و از پشم بز چادر و مسکن. نه تنها خانوارهای روستایی، بلکه مرغ و خروس و غاز و اردک آنها هم خودکفا بودند و غذای خود را از طبیعت تأمین می کردند.
گوئی خداوند این خطه را برای آن آفریده است که ساکنان آن احتیاج به فعالیت اقتصادی نداشته باشند. بخورند و بخوابند و از خوشبختی خود در برابر مهاجمان دفاع کنند.
ساس و کک و پشۀ دیارشان، غریبه ها را بگزند و آنها را به نقطه ای دیگر فراری دهند.
آن دوران گذشت . . .
امروز نه دیگر از آن همه ماهی ها اثری دیده می شود و نه از آن مرغابی ها، و تعداد ماهیگیران هم بسیار زیاد شده.
از گذشته هر چه که بگویی باز هم حرف برای گفتن داری و در آخر حسرتی جانکاه و آهی سرد . .
اما کمی هم از امروز بگوئیم . . .
دامنه را کوتاه کرده و از رشت به عنوان مرکز استان که باید نشانه پیشرفت و ترقی باشد بگوئیم:
از کجا بگوئیم، چه بگوئیم و چه نگوئیم . . .
می خواهم از فعالیت های مفید شورای شهر در دوره سوم بگویم
.
.
.
ناگهان صدای چکش قاضی گوشهایم را نوازش می کند . . .
.
.
می خواهم از شورای چهارم و تصمیمات مفیدش (!) بگویم
.
.
.
ناگهان یادم می آید که مستقل است و همه فن حریف و همه چیز دان،
که مبادا درب این خلوتکده را نیز مانند درب شهرم تخته کنند . . .
.
.
می خواهم از سدی که قرار است بانی خیر بشود و با تکمیل اش
هکتارها زمین زراعی و باغ و درخت نابود شود (شما بخوانید مشکل کم آبی را رفع کند) بگویم
.
.
.
ناگهان یادم می آید استاندار حامی سفت و سخت این پروژه است
و نکند که . . .
.
.
اصلاً ما گذشتیم، اینجا همه چیز خوب است و ما هم راضی.
آسمان، آب، هوا، خاک، زمین مال شما، فقط
هویتم را از من نگیرید . . .
- ۹۳/۱۱/۱۹