خلوت من

ببه کي فردا، ايمرۊ جا بئتر ببه

خلوت من

ببه کي فردا، ايمرۊ جا بئتر ببه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گیله مرد» ثبت شده است


در این گزارش سخن از استان گیلان می‌رود که در شمال ایران بر دریاکنار نشسته، رو به دریا و پشت به البرزکوه دارد و مشتمل است بر دریا و جلگه و کوهسار که آبادی‌هایش به درختستان‌ها و بیشه‌ها و جنگل‌های تنک و انبوه پیوسته است. مناظرش از نقش‌های زیبایی تشکیل می‌شود که بر زمینۀ سبز و آبی است که رنگ‌هایی آرامش‌بخش‌اند. هوایش معتدل است و سرما و گرمایش قابل تحمل، مگر در زمستان‌ها و تابستان‌های استثنایی.

به لطف رطوبتی که در فضایش شناور است آثار لطافت بر روی و خوی کسان می‌نشاند و به یمن اعتدال، از تلاقی سرما و گرمای محیط جریان معتدل پدید می‌آورد که به کیفیت نسیم یا بادهای بی‌شتاب هوا را می‌شکافند و با هر موجی که در گیلان (فر far) خوانده می‌شود صداهایی را که در مسیرشان جاری است به پیش می‌رانند که به تدریج واضح و واضح‌تر شده، تک‌صداها دوصدایی و احیاناً چندصدایی می‌شوند و آوایی به گوش می‌رسانند خیال‌انگیز و گاهی هیجان‌خیز.

از آن آواها بعضی پیام بهار را دریافت می‌کنند و برخی ندای یار را. صاحب‌دلی سماع فلک را می‌شنود و آن‌دیگر نغمه ملک را؛ اما هستند کسانی که از آواها چیزی جز صدا نمی‌شنوند و از نوایی که در دل هر صدایی است غافل می‌مانند که معذورند چون گوش و هوش‌شان معطوف به جای دگر است.

فراوان بودند مردمی که آمدند و زیستند (برگ درختان سبز را) دیدند و گذشتند و ندیدند آن‌چه را که اندیشمند بزرگ سعدی علیه‌الرحمه دید و در آن تأمل کرد و دریافت که هر برگ (دفتری است از معرفت کردگار).

می‌رویم بر سر موضوع. نسیم‌ها و بادها که در گیلان از مبدأ مشخصی برمی‌خیزند و در مسیر معینی پیش می‌روند به دو بخش تقسیم می‌شوند. بخشی نام از مبدأ خود می‌گیرند مانند: سیا وا (باد از کوه برخاسته) _ دریا وا (باد از دریا برخاسته) _ خزری وا _ دشتˇ وا _ گیلˇ وا _ کـۊتيم وا _ منجیلˇ وا یا (باد مه). بخشی دیگر به صفت شناخته می‌شوند مانند: خۊشکˇ وا _ گرمˇ وا يا گرمˇ باد يا (گرمش) _ بيرۊن وا _ سرتۊکˇ وا و جز آن1 که در این گزارش تنها از آن دسته جریان‌های هوایی یاد خواهیم کرد که منشأ درون‌مرزی دارند1 کم‌تاب یا بی‌شتاب‌اند مانند نسیم.

نسیمی که دامن‌کشان از روی دریا می‌گذرد و بر روی آب چین‌های ریز و درشت پدید می‌آورد که با نام‌های زیر مشخص می‌گردند:

1_ شرّه šarra   2_ تلیم talim   3_ سرپاشه sarpâše   و جز آن که سرپاشه‌اش بزرگ‌تر از تلیم و تلیم‌اش بزرگ‌تر از شرّه.

این موج‌ها متوالیاً به سوی ساحل پیش می‌روند با نوار ساحلی برخورد می‌کنند و به تناسب خردی یا کلانی موج، تک‌صداهایی به گوش می‌رسانند که با الفبای موسیقی تطابق دارد. از آمیزش صداها هم‌سرایی ملایمی عرضه می‌شود که نوازش‌گر است.

چنین است تأثیر عبور بادی که در بیشه‌ها و جنگل‌ها از لابه‌لای شاخه‌های درشت و ریز می‌گذرد و همه را هم زمان با نوازشی یکسان می‌نوازد. جنبش کند شاخه‌های بزرگ و دیرجنب، نوسان تند شاخه‌های باریک و جنب و جوش برگ‌های بی‌قرار را به نمایش می‌گذارد که هر یک به حرکتی منشأ صدایی می‌شوند و با هر صدایی مصدر الفبایی از الفبای موسیقی.

از هم‌سرایی آن‌ها الحانی خلق می‌شود که نه ذهن بشر را در ساختن آن دستی است و نه دست بشر را در پرداختن آن دستی. ظاهراً «بادآورد» است اما آسمانی است و از مظاهر طبیعی است که ناشی از نظام حاکم بر کائنات است. چون از نظام برآمده است پس بر قاعده نظم است و مانند هر منظومه‌ای است از جهان هستی، که در آرایش گیتی و فرح‌بخشی آن سهم دارند.

هر بهره و بخشی از آن آواها بر خاطر صاحب ذوقی بنشیند مبنایی می‌شود برای زمزمه‌ای و آهنگی؛ و زمینه‌ای به دست می‌دهد برای بهره‌گیری از الحان دل‌پذیری که در جهان جاریست از قبیل الحان پرندگان، زمزمه چشمه‌ساران، خروش رودها و دیگر صداها، و پایه‌ای می‌شود برای ترانه‌ها و داستان‌هایی که زبان به زبان به حافظه‌ها و از حافظه‌ها به زمان‌ها منتقل می‌شوند و از صافی زمانه می‌گذرند سرانجام به صورت «ترانه‌های بی‌امضاء» یا «آهنگ‌های بی‌امضاء» جای خود را در فرهنگ عامه می‌یابند.

آن‌چنان که آهنگ‌ها و ترانه‌های فراوانی از این دست جای خود را در فرهنگ عامه گیلان یافته است. نظایر این آهنگ‌های بی‌امضاء را در اقلیم‌های دیگر هم می‌توان یافت که مایه از صداهای اقلیم خود گرفته‌اند. که هر محیطی را آوایی مخصوص به خود است. غلغله دریا، همهمه جنگل، پژواک کوهستان، آوای دره‌های عمیق و صدای بیابان هر یک تأثیری جدا بر جای می‌گذارند. در میان آواهای متفاوت؛ آن‌هایی دل‌انگیزتر بر گوش می‌نشیند که از هم‌سرایی لحن‌های گونه‌گون طبیعت مایه‌های بیشتری دریافت کرده باشند که نغمات و آهنگ‌های گیلان از این دسته به‌شمار می‌آیند.

شاید همین امتیاز سبب شده است که آهنگ‌ها، ترانه‌ها و داستان‌های گیلی اعم از دریاکناری، جلگه‌ای و کوهساری در حیات خانوادگی و اجتماعی مردم منطقه نقش گسترده‌ای بیابد که آثار آن در سراسر گیلان در هر مرحله از مراحل زیر مشهود افتاده است:

1_ آهنگ‌های گوناگون لالایی (در کنار گهواره کودکان)2

2_ کلام ضربی برای نظم بخشیدن به حرکات در بعضی بازی‌های نونهالان و نوخاستگان (در صحن خانه یا چمنزار)3

3_ هم‌سرایی زنان کشت‌کار به هنگام نشاکاری و وجین به‌ویژه در روزهای (یاوردهی) (در مزرعه‌های برنج، بجارها)4

4_ نی‌نوازی شبانان برای هدایت گوسفندان و فراخوانی آن‌ها به هنگام گردهم‌آوری و بازگشت (در مراتع و دامنه‌ها)5

5_ صلا زنی یا دعوت عام هم‌جواران به وسیله ساز و نقاره یا سورنا و دمبل جهت شرکت در مراسم زیر:

الف_ مراسم عقد بندان و تشریفات مربوط

ب_ مراسم عروس‌بران6

ج_ شرکت در مسابقات کشتی «گیله‌مردی»7

د_ شرکت در تماشای «بندبازی» و شیرین‌کاری‌های مجریان8

هـ_ شرکت در تماشای «جنگ گاوان نر» که برای زورآزمایی تربیت می‌شوند9

(سه مورد اخیرالذکر غالباً پس از برداشت محصول اجرا می‌شود).

6_ ترانه‌های شب‌های «شب‌پاسی» که حرکات موزون مدعوین هنرمند را بدرقه می‌کند.

7_ سر و صداهای آهنگین و ضربی که تک‌نوازان را همراهی می‌کند (در جشن‌های ختنه‌سوران و سرتراشی) و جز آن.

علاوه بر آهنگ‌های ویژه سنتی معمول در مراسم، آهنگ‌ها و ترانه‌ها و داستان‌های دیگری با گویش مختلف گیلان به گوش می‌رسد مانند («گـۊسپند دۊخان» نک 5) _ «زردˇ مليجاى»10 _ «نی‌زن»11 _ «جنگل‌پر»12 _ «ای یار ای یار»13 _ «شرفشاهی»14 یا «کي تانه» (که به وسیله کرنا اجرا می‌شود)15.

این ترانه‌ها و آهنگ‌های کوتاه و بلند؛ یا از آوای طبیعت مایه گرفته‌اند یا از الحانی که مایه اصلی آن‌ها جدید است و بیانگر نوعی احساس قهر و مهر، و ساخته ذهن و ذوق آدمی است. تاریخ پیدایش لحن‌های دسته دوم با تاریخ پیدایش تفکر هنری در جوامع بشری ارتباط دارد و به زمانی مربوط می‌شود که تیکه و «بهره» کوتاهی که از آوایی بر ذهن می‌نشست و مبنای سرودی می‌شد نمی‌توانست چندان قانع‌کننده باشد. هم‌چنین صدای دستک یا کوبیدن دو قطعه چوب به یکدیگر یا به صدا درآوردن تشتک و چیزهایی از این قبیل ذوق آدمی را ارضا نمی‌کرد به ناچار صاحبان ذوق بر آن شدند برای غنی کردن موسیقی و به دست آوردن ابزار کار مؤثر در غنای موسیقی، چاره‌ای کنند. لاجرم تفکر هنری در زمینه تکمیل صوت‌یابی و صوت‌شناسی و اندازه‌گیری صوت‌ها شیوه بهره‌گیری از تلفیق صدا و تهیه ابزار و آلاتی که بتوان به وسیله آن‌ها بر لطف آوازها، سرودها و لحن‌ها افزود به کار افتاد.

تفکر هنری در سطحی وسیع‌تر آغاز شد. دست‌اندرکاران، طی کاوش‌ها و پژوهش‌ها نغمه‌ و نواهای نویی حتی از درون خویش شنیدند. صدای دل، ندای نیازهای روح که تقلید آن‌ها آسان نمی‌نمود؛ ولی پیگیری متوقف نگردید. سرانجام نیروی خواستن مانند همیشه بر دشواری‌ها غلبه کرد و به برکت تفکر هنری و تأمل در صدا و ندا و هر عامل صداساز و هم‌چنین ساختن‌ها و شکستن‌های ابزار مورد نظر به قصد دست‌یابی به ادواتی کامل‌تر و مراوده و تبادل تجارب به مرور زمان هم به غنای موسیقی دست یافتند هم به طبقه‌بندی الحان و هم‌چنین به تدارک ابزار و ادواتی که به تدریج کامل و کامل‌تر گردید از قبیل سازهای ضربی مانند: دف _ دمبک16 _ تنبک _ نقاره _ دهل و جز آن.

سازهای دمی از قبیل لبک (توتک) _ نای‌های گونه‌گون «مجلسی، میدانی و جنگی» و هم‌چنین سازهای زهی مانند: سه‌تار (سٚتا) _ تنبور _ چنگ _ سنتور _ عود _ قانون و کمانچه و جز آن‌ها. ادوات مزبور را برای همراهی با سرایندگان و هم‌نوازی جهت تحریک عواطف و احساسات به عرصه موسیقی کشاندند تا سراینده‌ای چون سخن ساز کرد، دف و چنگ و نی نیز هم‌آوازی کنند. در این رهگذر قدر سهم ایران چشم‌گیر بوده است.

با بهره‌مندی از مایه‌سازی‌ها و هم‌نوازی‌ها؛ راه‌ها و لحن‌ها خلق شد که نام سازندگان و نوازندگان معدودی از آنان بر اثر تقرب به قدرت‌های زمان، امکان تحصیل شهرت داشتند که در کتاب‌های مربوط به موسیقی آمده است و نام ردیف‌ها، مایه‌ها، راه‌ها و نغمه‌ها نیز در دیوان شاعران بزرگ ایران ثبت شده است. واژه‌ها و اصطلاحات بسیاری در ارتباط با موسیقی وضع گردید که در فرهنگ هنر و موسیقی ایران ضبط و ثبت شد که همه نشانه‌هایی تحسین‌آور از کوشش پردامنه و ثمربخش موسیقی‌شناسان و نوآوران این سرزمین است که گیلان نیز در آن سهم ممتاز دارد که در یادداشت‌های پژوهشی اهل دانش و هنر بدان اشاره شده است.

* * *

از جمله آن اشارات، گزارشی است از ابن خرداذبه که در حوالی سال‌های 255 و 256 هجری قمری ندیم خلیفه عباسی معتمد علی‌الله «احممدبن متوکل» بود و بر آگاهی‌های وی در زمینه رقص و آواز می‌افزود. در کتاب این دانشمند پرمایه به نام «الموسیقی العراقیه» آمده است17:

«آوازخوانی مردم خراسان با زنج – زنگ – است که درای هفت سیم است و زخمه آن مانند زخمه چنگ است و آوازخوانی مردم ری و طبرستان و دیلمان با تنبورهاست»... «ایرانیان تنبور را از بیشتر سازها برتر می‌گیرند».

در صفحه 96 همین کتاب آمده است: «ایرانیان نای را با بربط گرفتند دوتایی را برای تنبورها و سورنای را برای طبل و سنج را برای چنگ...».

* * *

با در نظر گرفتن گزارش بالا درمی‌یابیم که مردم ری و طبرستان و دیلمان به هنگام آوازخانی تنبور را به کار می‌گرفتند و جهت هم‌نوازی با تنبور «دوتائی» به کار می‌بردند که این شیوه‌ای جدید از شیوه خراسانیان بوده است.

در کتاب دیگری که از فیلسوف نامی ابونصرفارابی به نام «الموسیقی»18 به جای مانده است آمده «339 ق» «تنبور خراسانی دارای دو سیم است و گونه‌ای دیگر تنبور جیلی _«تنبور گیلانی»_ است». از این گزارش هم‌چنین برمی‌آید حتی ساز گیلانی هم به سبب بزرگی یا کوچکی کاسه یا کوتاه و بلندی دسته یا تعدد سیم، ساخت جداگانه‌ای داشته است.

آن‌چنان که ساخت نای جنگی «کرنا»ی گیلان19 با ساخت نای جنگی دیگر نقاط ایران متفاوت است.

باز می‌خوانیم: «شیوه کوک کردن تنبور گیلانی از شیوه کوک خراسانیان جداست و کوک گیلانی را با عنوان «تسویه جیلی» ثبت کرده است و معلوم می‌دارد که قواعد فنی گیلان نیز با قواعد مکتب‌های دیگر فرق داشته است».  

از این نکات چنین برمی‌آید که هنرمندان گیلان در راه پیشرفت هنر، راهی جدا داشته‌اند و در مقامی قرار یافته بودند که صاحب‌نظران والامقامی چون ابونصر محمد فارابی شیوۀ آنان را در مقایسه با شیوۀ مکتب‌هایی از قبیل خراسانیان یا عراق قابل یادآوری می‌دانسته...

* * *

این تذکر ضروری است که غرض از تذکار وجوه تفاوت و بازگویی نظرات اندیشمندان بلندپایه ترجیح شیوه‌ای بر شیوه دیگر نیست بلکه مقصود ارائه اثر وجودی مکتب‌هایی است که در خراسان و عراق و گیلان و معدودی نقاط دیگر به خاطر غنای موسیقی ایرانی و بسط آن، کوششی داشته‌اند.

نتیجه تفکر هنری و کار و کوشش مستمری که قرن‌ها ادامه یافت طراز نفایسی است از تراوشات روح و هنر نسل‌ها که در هفت گنجینه موسیقی زیر عنوان «هفت دستگاه» به یاگار مانده است با نام‌های شور – همایون – راست ماهور – نوا و غیره که به زعم موسیقی‌شناسان صاحب‌نام، کامل‌ترین و شامل‌ترین آن‌ها دستگاه شور است که با شاخه‌ها و مایه‌ها و گوشه‌هایش «فرهنگ عامه» سراسر ایران به ویژه گیلان را پرآوازه کرده است که پیش‌تر در اشاره به نفوذ موسیقی در حیات خانوادگی و اجتماعی گیلان، مواردش را برشمردیم. باید بیفزاییم که آثار چنان نفوذ در همه نقاط ایران مشهود است.

صاحب‌نظری که همت به گردآوری آهنگ‌های محلی مصروف می‌داشت و به بیشتر نقاط کشور مسافرت کرد و دست‌آوردهای خویش را منتشر نمود در مقدمه کتابچه‌ای که محتوی شش آهنگ محلی بوده و به سال 1328 شمسی انتشار داده چنین آورده است: «پس از مطالعات زیادی که درباره آهنگ‌های محلی در نقاط مختلف ایران کرده‌ام به یک نتیجه نهایی رسیده‌ام و آن «سلطنت گام شور است در ایران... » که این حکومت تازگی ندارد بلکه قرن‌ها پیش به‌وجود آمده است».

و می‌افزاید: «طواف ایرانی با آواز شور مشتری جلب می‌کند، بنّا آجر را با آواز شور می‌گیرد، روضه با آواز شور خوانده می‌شود، در تلاوت هم لحن شور شنیده می‌شود».

* * *

چنین می‌نماید که دستگاه شور مجموعه‌ای است از نخستین مایه‌هایی که هر یک از اقوام ایرانی از آوای طبیعت اقلیم خود دریافت کرده‌اند که نام آنان هم بر شاخه‌ها و نغمه‌ها و گوشه‌های دستگاه شور به‌جا مانده است20 و هم آن یافته‌هاست که به دست گوهرشناسان هنر موسیقی در ترصیع دستگاه به‌کار رفته و مجموعه‌ای واحد به نام «دستگاه شور» به‌وجود آورده است که به صورت «رمز وحدت و یگانگی» ملت ایران درآمده است. رمزی که نمایان‌گر کوشش هنری همه اقوام ایرانی است و میراث مشترک نسل‌هاست. رمزی که ریشه در روح دارد و از اندیشه‌های متعالی همه دوران‌ها سیراب شده است و مدام در حالت بالندگی است. رمزی که در فراز و نشیب‌های تاریخ مظهر کرامت‌هایی هم بوده است.

این است شاهدی از تاریخ: از کتاب «الاغانی» ج 3 ص 276 چ قاهره 1947 م.

« در نخستین قرن هجری در جریان جنگ‌هایی که بین یزید بن معاویه و عبدالله بن زبیر روی داد و به استیلای ابن‌زبیر بر حجاز و عراق عرب منتهی گردید؛ خانه کعبه به سختی آسیب دید و ابن‌زیبر بر آن شد خانه کعبه را نوسازی کند. اجرای نیت را به بنّایان ایرانی حوالت کردند. آن‌ها به سال 64 هجری قمری به حجاز آمدند و آغاز به‌کار کردند. در حین بنّایی به شیوه خود که معمول ایران بود به آوازه‌خوانی پرداختند و پس از فراغ از کار روزانه به بربط‌ نوازی سرگرم شدند. آن نواها بر دل تازیان صاحب ذوق حجاز نشست. کسانی مانند ابوعثمان سعید بن مسجح به فرا گرفتن آهنگ‌های ایرانی راغب شدند... الخ».

از این ماجرا قرن‌ها سپری شده است ولی صدای آن بنّایان و آهنگ‌های ایرانی که از خانه کعبه برخاست هنوز از متن موسیقی مردم جزیرة‌العرب به گوش می‌رسد. الحان همان بنّایان ایرانی است که متن نغمه‌های ملت‌های مسلمان است اعم از عرب یا مستعرب که از اقیانوس اطلس تا اقیانوس هند و هم از مدیترانه تا خلیج فارس بود و هنوز شنیده می‌شود و کرامت رمزی را که بدان اشاره داشتیم آشکار می‌کند. گمان داریم همین یک نکته کافی باشد.

... در این مقام شایسته است یاد دانشمندان بلندپایه و هنرمندان گران‌مایه را گرامی بداریم که در گذشته و حال عوامل پیوند روحی مردم ایران را گرامی داشتند و هم‌چنان گرامی می‌دارند، بر جاذبه و منزلش افزودند و می‌افزایند و از آلایش‌های پست به دورش داشته و منزه‌اش می‌دارند.

به سائقه همین گرامی‌داشت، از هنرمندی یاد می‌کنیم که شایسته اعزاز است و او موسیقی‌دانی بود به نام ملا موسی و معروف به «مرد».

ملا موسی مرد در نخستین سال‌های قرن چهاردهم هجری قمری به خاطر تعلیم موسیقی و ردیف‌شناسی و پرورش صوت و تربیت داوطلبان شرکت در صحنه شبیه‌خوانی، مکتبی در رشت تأسیس کرد. به کوی سبزه‌میدان ناحیه تکیه مستوفی جنب مسجدی که به همین نام است. مشوقش در این کار میرزا طاهر مستوفی رشتی بود و دستیارش ملا عیسی روضه‌خوان که مانند همه اهل منبر آن دوران، تعلیم یافته از مکتب استادی موسیقی‌دان بوده است. او سال‌ها پس از درگذشت «مرد»، زیست و سرانجام به سن یک‌صد و چند سالگی در رشت بدرود حیات گفت.

از ملا عیسی که هر هفته به روزهای دوشنبه در روضه‌خوانی خصوصی مستفیض‌مان می‌داشت شنیدم که می‌گفت: ملا موسی «مرد» صوتی خوش داشت، بیانش شیوا بود و صوایش رسا و به دقایق موسیقی ایرانی آشنا. طنین صدایش چنان بود که وقتی بر منبر اوج می‌گرفت آویزه‌های چلچراغ مسجد مستوفی را به جنبش درآورده و نظر تحسین حاضران را جلب می‌کرد. ملا موسی مرد، سالی دو ماه در محرم و رمضان به منبر می‌رفت و هر سال دوازده روز نیز در شبیه‌خوانی بر حسب تعهدی که پیش خود کرده بود نقشی بر عهده می‌گرفت. بقیه اوقات سال به تعلیم می‌پرداخت. در مکتبی که گشود شاگردان زیادی بر او جمع شدند. او مرا (ملا عیسی؟) به دستیاری دعوت کرد. پذیرفتم که هم کار، کار خیری بود و هم فرصتی که چیزهای تازه‌ای از او فرا گیرم...

بعد از بنیادگذاری تکیه دولت «تازه‌ای» در تهران که دری هم به کاخ گلستان داشت از او و دیگر خوش‌صدایان موسیقی‌دان بلاد دیگر دعوت شد که در تعزیه‌داری دولت شرکت جویند. ملا موسی همراه حاکم وقت راهی پایتخت شد. سه بار بر منبر و سه بار در صحنه شبیه‌خوانی هنرنمایی کرد و درخشید. باری نقش مقابلش را در شبیه‌خوانی به حریفی واگذاشتند که در «محاوره آهنگین» بر همتایان خود فائق آمده بود اما در مقابله با ملا موسی شکست یافت زیرا «مرد» با لحنی که در مایه مثنوی بداهتاً ابداع کرده و به‌کار گرفته بود حریف را دچار سرگشتگی نمود که این نکته از نظر صاحبان مجلس مکتوم نماند و تقدیر و تحسین خود را با اعزاز و اکرام و انعام ابراز داشتند. مثنوی ابداعی او را «مثنوی مرد» خواندند که چندی به همین نام گوش‌نواز بوده است. ملا موسی مرد در آخرین سال‌های عمر، مجاور بلده طیبه قم شد و مؤذن افتخاری حرم مقدس. سرانجام به سال 1327 هجری قمری به سوی آفریننده‌ای پرواز کرد که «نوا» ازوست و نوازش هم. روانش از نوازش ایزدی بهره‌مند باد22.

 

حواشی:

1_ بادهای بیرون‌مرزی عبارتند از گرمˇ وا یا باد گرم و خشک‌کننده که از صحرای تفته بیرون از مرز اوج می‌گیرد و از جنوب غربی گیلان وارد منطقه می‌شود و از شمال شرقی خارج می‌گردد، موسمی، سست‌کننده و گرم است.

ب_ سر تـۊکˇ وا، از شمال دریای کاسپی برمی‌خیزد و به سوی جنوب پیش می‌آید، موجب تلاطم دریا و بدهوایی می‌شود.

ج_ منجیلˇ وا که در مرز بین گیلان و آذربایجان و زنجان بر اثر تلاقی دو جریان گرم و سرد به‌وجود می‌آید، از تنگه منجیل عبور می‌کند و دشت منجیل را فرا می‌گیرد.

د_ بیرۊن وا و بادهای دیگری که درباره آن‌ها و تأثیرشان باید جداگانه بحث کرد.

2_ لالایی مانند «شاله شاله شال بامؤ – یا – ریکای ریکای – و غیره».

3_ مانند أشترمه اۊشترمه.

4_ سرود بجار «اؤهؤى مار مي مار اؤى».

5_ مانند «گۊسپند دۊخان» که استاد ابوالحسن صبا از دیلمان به‌دست آورد و به نت کشید با نام «دیلمان» ضبط و منتشر نمود.

6_ عارۊس بران: در اختیار استاد ابوالحسن صبا قرار دادم، به نت کشیدند و چاپ شد.

8_ 7_ در اختیار استاد ابوالحسن صبا قرار دادم، به نت کشیدند، به نام «پهلوانان» منتشر کردند، به اهتمام دکتر لطف‌الله مفخم پایان در مجموعه‌ای که شامل 25 قطعه ضربی بود به سال 1327 شمسی انتشار یافت.

9_ نگاه کنید به شماره 8 – 7 چاپ و منتشر شد، به نام پهلوانان «فومنی مقام».

10_ زردˇ ملیجای را استاد صبا از منطقه امارلو به‌دست آورد و به نت کشید. قسمتی از آن را با سرود «ای وطن، ای حب تو آئین من» همراه کردند، ضبط و منتشر شد.

11_ نی‌زن: در اختیار استاد ابوالحسن صبا قرار دادم، ایشان تحت عنوان «گوش به زنگ» به نت کشیدند، در کتابچه نت 25 قطعه‌ای آقای دکتر مفخم پایان چاپ شده است. آهنگ آن را از سلسله (شهریاری مقام) دانسته‌اند.

12_ جنگل‌پر: با ارکستر اداره کل فرهنگ و هنر با خوانندگی بانو خاطره پروانه به افتخار یکی از رئیسان دول خارجی اجرا شد. ترانه در «اوخان» چاپ شده است.

13_ « ای یار، ای یار» در کتابی که از طرف اداره فرهنگ و هنر به چاپ رسید، منتشر گردید.

14_ شرفشاهی: به وسیله آقای ملا مهدی فرزند ملا عیسی روضه‌خوان که شرحش گذشت «با تسلط کامل خوانده شد» و استاد ابوالحسن صبا به نت کشیدند.

15_ «کي تانه يال واکۊنه» که با کرنا نواخته می‌شود. در این مقام مناسب است یادآوری شود که کرنا در گیلان از نی گیاهی ساخته می‌شود، بر سر آن آلتی به شکل «ن» نصب می‌کنند.

16_ دمبک: را در گیلان دمبل می‌نامیدند. در محاورات خودمانی هم با عنوان «دایره دمبل» یا دایره دمبک یاد می‌کردند و دمبل عبارت است از دو طبل بیضی متصل به هم که یکی کوچک‌تر از دیگری و سورنای را همراهی می‌کند. دمبل خیلی کوچک‌تر از نقاره است.

17_ صفحه 25 از کتاب «الموسیقی العراقیه» چاپ بغداد 1370 هجری قمری.

18_ صفحه 167 و 149 از کتاب «الموسیقی» تألیف فارابی موجود در کتابخانه مجلس.

19_ کرنای: مرکب از دو لغت کر و نای می‌باشد. کر به معنی جنگ که در فرانسه به صورت «گر» و به انگلیسی «وهر» خوانده می‌شود، در فارسی کلمه کارزار آمده است که به معنی جنگ است. و نای همان نای است که در گیلان از نی گیاهی نه فلزی ساخته می‌شود، با سری به شکل دایره «ن» یا «ل» و به طول دو تا دو و نیم متر که به وسیلۀ هیئت‌های سه یا چهار نفری در نمایش وقایع جنگی نظیر واقعه کربلا نواخته می‌شود.

20_ نگاه کنید به کتابچه مشتمل بر شش آهنگ محلی از «دشت باوی» گردآورنده منوچهر محمودی، ناشر دکتر لطف‌الله مفخم پایان، آبان 1328.

21_ بر شاخه‌ها و نغمه‌ها و لحن‌ها و گوشه‌های دستگاه شور این نام‌ها هم دیده می‌شود: «نیشابور – نیشابورک – دشتی – دشتستانی – گیلی – آذربایجانی – افشار – قجر – بیات کرد – عراقی – فهلویات – گبری – چوپانی – اسپهبدی – بیات زند» (بیات زند را بیات ترک هم خوانده‌اند ولی نام اصلی همان بیات زند است که پس از استیلای قاجاریه به سبب کینه‌ای که محمدخان قاجار و سلسله‌اش از زندیه داشتند، موسیقی‌دانان آن را به جای بیات زند، بیات ترک شناساندند تا نغمه مزبور را در دستگاه شور حفظ کرده باشند).

* نام اسپهبد که در شاخه‌های شور به‌کار برده شده نام ناحیتی بوده در شمال گیلان که حمدالله مستوفی در کتاب «نزهت‌القلوب» موضع‌اش را معلوم داشته است. «چاپ تهران به کوشش محمد دبیرسیاقی» طول جغرافیایی از جزایر خالدات «فه» = 85 و عرض از خط استوا «لح» = 28 درجه که منطبق است با طالش کنونی و آستارای دو سوی مرز، و حاکم‌نشین آن منطقه «شنیدان» نام داشته است.

** یاوردهي: مراسمی است گروهی که در مواقع کمک اهالی به خانواده زارع مجاور انجام می‌شود. کمک دست‌جمعی و همکاری در خانه‌سازی – کمک دست‌جمعی یک‌روزه مردان خانواده عروس در کشت و زرع به پدر یا رئیس خانواده داماد و متقابلاً کمک یک‌روزه و گروهی زنان خانواده داماد در نشاءکاری یا «وجین مزرعه» با مادر عروس یا خود وی، که با تشریفات شادی‌آوری صورت می‌گیرد.

*** سرتراش: مراسمی است که روز حمام رفتن و اصلاح و آرایش سر و روی داماد (برای اولین ملاقات با خانواده عروس)، در محیطی شاد برگزار می‌شود و هدایایی هم به داماد تقدیم می‌شود.

22_ در شرح حال بالا از گواهی‌های مرحومان محمدی انشائی – سیدعباس جلیل‌زاده – نعمت‌الله فروزش کسمائی به نقل از مرحوم معین‌التجار مقیمی استفاده شده است که در کتاب نام‌ها و نام‌دارها تألیف نگارنده خواهد آمد.

 



  • نیما رهبر (شبخأن)

 

 

 

 

جـه سليمـان داراب ويـريشته ميــرزا

 

 

سه گۊلي بخأنده بـۊ

گيـلانˇ سيفيدˇ خـۊرۊس

اۊ طرفان . . .

پيله مـزار، واشکافته:

جـه سۊلئماندراب،

ويـريشته " میــرزا " . . .

(خـۊ سرأ بيافته، ايـواردم.

بازم، سـر، اونˇ شيـن نييه،

چي ره کي اونˇ وطـنˇ شينه!)

 

***

 

جه سۊلئماندراب

ويـريشته ميــرزا . . .

چـۊمـۊش دۊکـۊده، پاتاوه بـۊکـۊده!

فانـۊسقه دٚوٚسته،

تٚفٚنگ به دس،

مي گـۊلˇ رشتـي، مي گـۊلˇ ريـش.

 

***

 

داران، دامـأنˇ مييان

خـۊشانˇ دسأ،

تکام ديهيدي ميــرزا طـرف!

 

***

 

ســـردار . . .

فامج کـۊنه پـۊردˇ سر

چـۊشمه ور

گـۊمارˇ کنار

دينه باز خـۊ ريفقانأ

رشـتˇ جقلانأ

قطـار، قطـار!

خأندأن دريدي به چي خـؤبي:

ميـرزا . . .

تـۊ مردي

پيله گيله مردي

کي بيده ترأ جه تي مرام وأگردي؟

 

***

 

هأنˇ کي

سالي ايـرۊز

پيله مـزار، خؤرأ واشکافه

جه سۊلئماندراب، ويريزه ميــرزا

خـۊ سرأ بدسأ گيره

دامـأنˇ مييان را دکفه . . .!

 

 

  • نیما رهبر (شبخأن)