نظریهای درباره نام تالش (هارون شفیقی عنبرانی)
*******************************************
تالش به یک واحد جغرافیایی از گیلان اطلاق میشود که تا امروز دربارۀ آن مطالبی در تاریخ نوشتهاند. اگر کسی بخواهد امروز دربارۀ همین منطقۀ تالش دست به تحقیقاتی بزند و در این راه باز به جمعآوری نظرات سابق محققان بپردازد تصور میکنم اینکار زیاد جالب و قابلتوجه نباشد، زیرا این اقدام جز تکرار مکررات چیزی بهشمار نمیآید، چه بازگو کردن یک سلسله منقولات از مآخذ مختلفه به عقیدۀ این بنده به درد یک تألیف جداگانه میخورد تا به درد یک اظهارنظر تحقیقی و استنباطی از شواهد و قرائن موجوده که در خلال اوراق و افکار فرهنگ اجتماع جای گرفته است.
بشر متمدن همیشه در مقابل دو نوع منشأ معلومات قرار دارد. یکی معلومات در صحیفههای مدونات و کتب و دفاتر، دوم آنچه در میان اجتماع در سینهها در زوایای روایات در لفافههای کلمات بالاخره در مسیر پرنشیب و فراز زندگانی یک جامعه قرار گرفته است. به نظر نگارنده مطالعه یک دایرةالمعارف محیط و جامع به مراتب آسانتر است از مطالعه و استنباط یک سلسله معلومات که در صفحات زندگی یک ملت نهفته است. البته این نظر در دایرۀ خارج از امور مسلمات تاریخ صحت دارد و درست است.
ما اگر منباب مثال بخواهیم دست به تحقیقات دربارۀ همین شناختن ریشۀ کلمۀ «تالش» بزنیم میتوانیم به نظریات محققانی که در این موضوع اظهارنظر کردهاند توجه داشته باشیم ولی این کار نه مانع ابراز عقیدۀ کسی میتواند باشد و نه مانع انتقاد از نظریات دیگران.
عدهای از محققین و مورخین وقتی که میخواهند روی همین اسم تالش بحث کنند نمیدانم به چه مناسبتی به یاد یونان زمان اسکندر و دارا میافتند و با لحنی مقرون به قاطعیت میگویند که: تالش از تالوش یونانی یا از کادوس مثلاً زبان فارسی بوده است و توأم با چند حدسیات دیگر. اما اگر ما در مقابل این اظهارعقیدهها کمی به خود جرأت بدهیم و در اولین قدم تسلیم بلاشرط نظریات غیرقطعی تاریخ نشویم و تأثیر کلمات و زبان یونانی را روی فرهنگ خودمان در دوهزار و اندی سال پیش نپذیریم، تصور میکنم مرتکب گناهی نشدهایم.
راستی چرا یونان؟ ما با یونانیان و یونانیان با ما چه روابط و چه مناسبتی داشتهاند؟ اجازه بدهید عرض کنم. ما میتواینیم ارتباط دوهزار و اندی سال پیش ایران و یونان را در سه عنوان خلاصه کنیم.
نخست از راه روابط علمی و شاید تجاری دو ملت. دوم از طریق لشکرکشی خشیارشا به یونان. سوم از نظر هجوم اسکندر مقدونی به کشور ما. البته اگر بتوان این دو عنوان اخیر را «ارتباط» نامید!
اما عنوان نخستین! ما هیچگونه لزومی نمیبینیم که در همچنین ارتباطی شاهنشاهی ایران آن زمان برای نامگذاری یک منطقه کوچک از کشور بزرگ خود لفظی را به عاریت از بیگانه بگیرد و آن را مورد استفاده قرار دهد!
اما در عنوان دومی! خشیارشا در تمدن و اجتماع یونان نفوذ کرد و تسلط بهدست آورد، در این صورت باید زبان و لغات ایران در جامعۀ یونان اثر بگذارد نه عکس قضیه.
در عنوان سومی باید گفت: قیام اسکندر و حمله او به ایران و کشته شدن داریوش سوم تا برچیده شدن تسلط مقدونیان از ایران زمانی طولانی نبود. پس دشوار است که ما باور کنیم زبان این قوم برای ما در نامگذاری یک واحد جغرافیایی منطقهای کوچک از کشور بزرگ خودمان مورد نیاز باشد. از طرفی دیگر این سؤال پیش میآید که آیا منطقۀ تالش آنوقت مسکون بود یا نه؟ و اگر نبود پس این قصور که یک دولت مهاجم بیاید و به یک راه سوقالجیشی غیرمسکون نامی بگذارد و آن نام هم برای آن نقطۀ غیرآباد اسم خاص گردد و چندهزار سال هم به اعتبار خود باقی باشد صحیح نیست! و اگر بگوییم که: بلی مسکون بود و قومی در این منطقه سکونت داشتند آنوقت باید پرسید: آیا این قوم برای محل و موطن خود نامی داشتند یا نه؟
مسلماً جواب این پرسش مثبت است! زیرا محال میباشد جمعی در محلی بنشینند و برای آن محل نامی نداشته باشند. پس نتیجه میگیریم قبل از اینکه پای لشکریان اسکندر به این خاک برسد این سرزمین کوچک از هر حیث شناخته شده بوده و نام هم داشته است.
بالاخره هر نوع فرض کنیم نمیتوانیم این موضوع را قبول نماییم که این نقطه از ایران یا هر نقطۀ دیگر از ایران نام خود را از لغت بیگانه گرفته باشد، آنهم بیگانهای که مانند باد و طوفان مدت محدود و کوتاهی در کشور ما سر برافراشت و بعد برای همیشه خاموش گردید.
با این مقدمه نسبتاً طولانی اگر ما ادعا کنیم که کلمۀ تالش اسمی است که ساکنین این مرز و بوم از زبان خودشان برای محل سکونتشان آنهم مبتنی بر یک مناسبت معقول و طبیعی برگزیدهاند حرفی به گزاف نگفتهایم. حالا برویم سر نظریاتی که ما میخواهیم دربارۀ پیدایش و تکوین نام تالش و ریشۀ این واژه ارائه دهیم، و برای عرضه نظریات خود لازم است از موقعیت جغرافیایی طبیعی این محیط الهام بگیریم.
تالش در ساحل غربی دریای کاسپی واقع شده و همیشه دارای بارانهای موسمی و غیرموسمی است. از این جهت زمیناش مرطوب و پر از گل و لای میباشد . گل و لای را هم در این زبان «تـۊل = tul» میگویند. این کلمه عیناً به همین معنی، امروزه در زبان گیلکی هم بهکار میرود. در زبان تیرهای از بومیان این منطقه حرف «ش» ساکن پسوندی است معادل و مترادف با پسوند «زار» فارسی در کلمههای «لالهزار»، «گلزار»، «چمنزار»، «گندمزار» و امثال آن. گو اینکه این پسوند تالشی در میان کلمات خیلی کم دیده میشود و شاید هم موارد انگشتشماری داشته باشد ولی قطعاً هست و وجود دارد. پس اگر ما نام تالش را ترکیبی از «تـۊل» بهعلاوۀ پسوند «ش» به معنای «گلزار» یعنی جای گل، گلخیز توجیه کنیم زیاد هم بیراهه نرفتهایم. همچنان که این معنی در اسم گیل و گیلان و گیلک هم منظور بوده است، و تصدیق این نظریه قدمت و اصالت این دو اسم را برای این دو واحد جغرافیایی به وضع روشنی ثابت مینماید. یعنی این دو تیره از قوم ایرانی اسم محیط خود را از حالت و کیفیت طبیعی همان محیط اتخاذ کردهاند و چه ابتکار بینظیر و ذوق و سلیقۀ واقعاً قابل تقدیری1! هم از اینرو است که نام گیلان و تالش تناسب تطابق مسمی با اسم خود را برای همیشه حفظ کرده و خواهد کرد زیرا این نام از یک وضع طبیعی و اصیل محیط که بارانخیز بودن آن نیز هست متأثر گردیده است2.
ما در منطقۀ تالش به کلماتی دیگر برمیخوریم که عین این کلمه «تـۊل» را به شکلی کمی متفاوت در خود حفظ کرده است. مانند کلمات: «تالشدۊلاب و گیلدۊلاب».
ما میدانیم که واژه «دۊلاب» به معنی چرخش و درحرکت نیست، بلکه اینهم ترکیبی است از دو کلمۀ «تـۊل» که تای منقوطهاش به دال تبدیل یافته و «دلآب» یعنی «آب گلآلود» شده است. با این تقدیر «تالش» یک اسم خاص کلی خواهد بود و «تالشدۊلاب» یک اسم خاص دیگر شامل یک قسمت از آن و ترکیب کلمۀ «تـۊلش» به همان معنی که گذشت و «تـۊلاب» باهم هرگز تکرار دو کلمه به یک معنی را نمیرساند، بلکه این ترکیب به اعتبار دو معنی و دو حالت متفاوت در یک چیز است. مثلاً «تـۊل» به معنی مطلق گل و «تـۊلآب» به معنی گل مایع مانند خون و خوناب و احتمال دارد که اصل اين کلمه از «تـۊل» به اضافۀ «اب» یا «ابی» باشد که هر دو به معنای نهر است و مرحوم استاد عباس اقبال بهکار برده است3.
حواشی
*********
1- میگویند هوای نقطهای در آذربایجان باعث سلامت و صحت یکی از امراء و بزرگان شد. بهخاطر این اثر طبیعی نام آنجا را تبریز گذاشتند. اگر این روایت صحیح باشد امروز ما نمیتوانیم برای وجه تسمیۀ تبریز که همان ریختن تب از شخص بیمار است اعتباری قائل باشیم زیرا این نقطه برای همهکس و برای همیشه تبریز نیست و شاید هم با اینهمه دود و گازوئیل قرن ماشین و تمدن این اسم با مسمای خود زیاد هم منطبق و صحیح نباشد. باز میگویند اسب مخصوص نادرشاه افشار مریض بود و هر مداوا که کردند سود نبخشید تا به رودخانهای در همین تالش ما رسیدند و پس از یک هفته که لب به آب و علف نزده بود در آنجا آب خورد و شفا یافت. نام آن رودخانه را «شفارۊد» گذاشتند. باز این معنی شفا یافتن اسب نادر جز در همین مورد نادر مورد دیگری ندارد.
2- در این جا سؤالی پیش میآید که آیا حرف «ش» پسوند مترادف با «زار» فارسی در کلمۀ «تالش» که گفتیم نظایری هم دارد، مثلاً در چه کلمهای و کجا؟ باید گفت در این خصوص زیاد جستجو نشده است و ما یکی از نظایرش را در زبان تالشی عنبران اردبیل میشناسیم. در زبان تالشی عنبران درختچههای کوتاه جنگلی به ارتفاع یک متر و کمتر از آن را «کـؤل» با ضم کاف عربی و سکون لام میگویند، و جایی که از این قبیل درخت در آن زیاد میروید «کـؤلش» نامیده میشود بهمعنای «درختزار، بوتهزار» یا «کـؤلزار». کلمهای دیگر هم بهصورت «ارش» هست که کمی تفاوت معنی با کلمه «تـۊل» و «کـؤل» دارد و به معنی «گردشگاه، گذرگاه، سیاحتگاه» و امثال اینها میباشد.
3- تاریخ مغول، عباس اقبال آشتیانی، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، 1347هـ.ش، ص 3، 16 و 60.
- ۰ نظر
- ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۶:۴۷