خلوت من

ببه کي فردا، ايمرۊ جا بئتر ببه

خلوت من

ببه کي فردا، ايمرۊ جا بئتر ببه

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روزنامه جنگل» ثبت شده است

 

در شماره بیست و چهارم روزنامه جنگل به تاریخ 17 بهمن 1296 (مطابق بیست و سوم ربیع‌الثانی) با عنوان «تمنا» به امضای کوچک جنگلی می‌خوانیم:

 

 

 

«از ادارات محترم جریده جنگل درج این مختصر را تقاضا می‌کنم

 

یکی از علل خرابی‌های ما تقید به القابات و احترامات بی مأخذ صوری است که غالباً تمایل به آن‌ها تولید مفاسد کثیره می‌کند. هر کس دو قدم در راه اصلاح مملکت برداشت و یا دو کلمه برای آزادی ملتی نطق و تحریر کرد و یا دو روزی به خدمت نوع مشغول شد فوراً یک لقب یا عنوان بزرگی از خود یا دیگران به او چسبیده و همان سبب کبر و غرور گشته بلکه تهیه وسایل و تجملی که لازمه آن لقب است آن را از طریق حق و صواب منصرف می‌کند. کسی که مقصودش خدمت به وطن و ملت و نیتش خالص است نباید مقید به این پیرایه‌ها گردد.

 

این بنده که شاید اغلب بدانند قصدم خدمت به دیانت و ایرانیت است نه برای تحصیل جاه و جلال. از عموم تمنا می‌کنم که از القاب‌های معموله معافم داشته و به همان اسم خودم مخاطبم دانند و در این کار منتی بزرگ بر کوچک بگذارند.»

 

 

 

مُهر امضای میرزا در پای نامه‌ها «کوچک جنگلی» را نشان می‌دهد که سه خط مورب بر روی آن به نشانه فروتنی و خاک‌ساری رسم شده است.

 

 

 

 

 

 

نقل از دفترچه خاطرات عین‌السلطنه؛

 

در عمارت انگلیس ها قزاق گذاشته‌اند، بعضی‌ها هم که خراب است خود انگلیس‌ها تیر و تخته آن را کشیده و می‌فروشند. هندی‌ها قریب یکصد و پنجاه زن از قزوین بردند. بعضی‌ها که مادر و خواهر و برادر عیال خود را هم همراه بردند. «نانک چان» می‌گفت هوای گرم هندوستان همه این‌ها را خواهد کشت. این هندی‌ها هم کسان با ثروتی نیستند که بتوانند از عهده خرج برآیند. اما زن‌های فقیر قزوین، بودن با شوی خود، و هرجا را ترجیح به این‌جا دادند و خوب کاری هم کردند.

 

امروز هیچ نقطه دنیا مثل ایران بی‌صاحب و خراب و گران نیست. اقلاً آن‌جا ظلم و تعدی نمی‌شود. ارزانی هم هست.

 

 

 

 

 

 

برای این که اهمیت ایران را در نخستین کنگره ملل مسلمان نشان دهیم، قمستی از نوشته «ک. ترویانوفسکی» نویسنده بلشویک در کتاب «وستوک ورولوتسیا» را که در سال 1918 (1927 ش) منتشر شده است نقل می‌کنیم:

 

«اهمیت ایران در ایجاد «اینترناسیونال شرقی» بسیار شایان توجه است. معهذا اگر کوشش ابتدائی ایران تشکیل یک «حوضچه» طبیعی برای نهضت آزادی‌بخش سیاسی آسیای مرکزی باشد، لازم است که این حوضچه از گل و لائی که در منابع و نقب‌های آن رسوب می‌کند و آن را مسدود می‌سازد، رها گردد.

 

آن‌وقت فقط در این صورت است که ایران برای رسالتی که انجام این مأموریت تاریخی و طبیعی به آن واگذار کرده است، مناسب خواهد بود. بهترین دوست خلق ایران روسیه پرولتاریا، روسیه بلشویکی است. . . روسیه انقلابی الهام‌بخش صمیمانه و بی‌طمع ایران، یک مستشار گران‌بها، و یک راهنمای قابل اعتماد برای هدایت این کشور به سوی دمکراسی است.

 

سیاست ما نسبت به ایران باید صرفاً یک سیاست دمکراتیک انقلابی باشد. از این‌رو منافع ما کاملاً با منافع خلق ایران مطابقت دارد. پاک ساختن و تصفیه این حوضچه طبیعی آسیا برای ایرانیان هم به اندازه روس ها اهمیت دارد. اگر ایران دری است که باید از آن برای استیلا بر دژ انقلاب شرق – یعنی هندوستان- عبور کرد، ما باید انقلاب ایران را برانگیزیم.

 

. . . قیام ایران نشانه یک رشته انقلاب‌هایی خواهد بود که در سراسر آسیا و قسمتی از افریقا منتشر خواهد شد. یک وضع سیاسی مساعد برای دموکراسی در ایران، اهمیت فوق‌العاده‌ای برای آزادی سراسر شرق در بر خواهد داشت. زمینه مساعد برای بروز این انقلاب از مدت‌ها پیش آماده شده است. امپریالیست‌های انگلیس، روس، فرانسه و آلمان در آن جا زحمت کشیده و راه را هموار ساخته‌اند. تنها چیزی که لازم است انگیزه‌ای از خارج، یک کمک خارجی، یک پیش گامی، یک تصمیم راسخ است. این انگیزه، این پیش‌گامی، این عزم راسخ می‌تواند از انقلابیون روس، از طریق پادرمیانی مسلمانان روسیه پیش بیاید.

 

هدف عمده ما هندوستان است. ایران تنها راهی است که به هندوستان گشاده می‌شود. انقلاب ایران مفتاح انقلاب تمامی شرق است، همان‌طور که مصر و کانال سوئز مفتاح استیلای انگلیس بر شرق بوده است، ایران کانال سوئز انقلاب است. اگر ما مرکز ثقل سیاسی جنبش انقلابی را به ایران انتقال دهیم، کانال سوئز ارزش و اهمیت استراتژیک خود را از دست خواهد داد.

 

ایران برای توفیق انقلاب –انقلاب شرقی- نخستین کشوری است که باید توسط شوروی‌ها تسخیر شود. این مفتاح گران‌بهای قیام شرق باید به هر قیمتی که شده در دست بلشویسم باشد. . . ایران باید مال ما شود، ایران باید به انقلاب تعلق یابد. . . »

 

 

 

 

 

 

دوران اوج و بلوغ نهضت جنگل هم‌زمان با آشفتگی‌های پس از انقلاب مشروطیت ایران است. از یک‌سواستعمار غرب قدرت خود را در سرزمین‌های مشرق گسترش داده و در کار دست‌اندازی به منابع ملی کشورها مخصوصاً معادن نفت این منطقه است و از سوی دیگر روس‌ها برای جلوگیری از نفوذ قدرت‌های امپریالیستی و بازداشتن آنان از کمک به آخرین مقاومت‌های پیشین می‌کوشند قدرت و نفوذ خود را در این منطقه گسترش دهند. در این میان در خود ایران نیز بازماندگان حکومت استبدادی می‌کوشند تا جایگزین پیشتازان نهضت مشروطیت شوند و در چنین شرایطی است که جنبش میرزاکوچک‌خان و جنگلی‌ها با توجه به خصوصیات ملی و میهنی که این نهضت داراست، ناچار است در هر سه جبهه پیکار کند. حکومت جدید روسیه و کمونیست‌های آذربایجان شوروی، می‌کوشیدند تا جنبش جنگل را هر چه بیشتر به سوی کمونیسم گرایش دهند.

 

 

 

 

 

 

قبل از کودتای سوم اسفند 1299 که حزب عدالت گیلان، با الهام از نریمان نریمانوف صدر شورای جمهوری قفقاز قدرت را در دست گرفته و پس از اشغال رشت «حکومت جمهوری شوروی ایران» را علم کرده بود، نشریاتی با شعارهای «زنده باد ایران سرخ» همراه با شعار «زنده باد میرزاکوچک» انتشار می‌یافت، که البته هدف آن استفاده از محبوبیت و جنبه‌های ملی پیشوای نهضت جنگل بود، حال آن که در خفا حملاتی علیه میرزا صورت می‌گرفت و توطئه‌هایی بر ضد او تکوین می‌یافت.

 

«. . . گروه حزبی هر روز مردم را به میتینگ و سخنرانی دعوت می‌کردند و وعده فتح هندوستان می‌دادند. ضمن سخنرانی‌ها انتقاداتی نیز به عمل می‌آمد و به میرزا خرده‌گیری می‌شد که مثلاً جواهرات بانک را چه کرده است و جواهرات مزبور اکنون کجاست.

 

توضیح آن که حزب کمونیست قفقاز مقداری جواهر از قبیل انگشتر و النگو گردنبند و گوشواره و غیره به حکومت انقلابی ایران هدیه کرده بود که به عوض آن‌ها مقداری برنج و توتون به باکو حمل شود. این جواهر را ابوکف به حکومت انقلابی تحویل داد که با تقویم عده‌ای از کارشناسان شهر در خانه امجدالسلطنه ارزش آن‌ها بین هفت و هشت هزار تومان تعیین گردید و قرار شد پشتوانه نشر اسکناس بانکی باشد که حکومت خیال داشت تأسیس نماید. گفتگوی این که جواهرات کجاست در حقیقت بهانه‌ای بیش نبود و فقط سوءتفاهمات و جنگ سرد فیمابین را دامن می‌زد.

 

میرزا برآن شد دو تن نماینده (مهدی انشائی و مظفرزاده) را به باکو بفرستد، تا با نریمان نریمانوف صدر شورای جمهوری قفقاز ملاقات و او را در جریان عملیات حزب عدالت رشت بگذارند و ادامه روش عدالتیون را برای پیشرفت انقلاب «مضر» و «خطرناک» اعلام نمایند.

 

متأسفانه دم گرم نمایندگان میرزا حتی پیام شخص نریمانف به آهن سرد اعضا حزب اثری نکرد و با تکرار گفتارهای زننده بر وخامت اوضاع افزود و این اختلاف هم‌چنان غلیظ‌ تر شد، تا آن که به کودتا منتهی گشت و پرده‌ها بالا رفت و اسرار نهفته فاش گردید. . » (سردار جنگل، 246-248)

 

مجموعه این حوادث همراه با پیاده شدن ارتش شوروی به خاک ایران و ورود چند تن از اعضای حزب عدالت باکو به گیلان و هم‌چنین تاسیس سازمان افراطی در رشت و انتشار روزنامه «کامونیست» به مدیریت سید جعفر جوادزاده (پیشه‌وری) و تظاهرات دامنه‌داری که به صورت یک کودتای سرخ در گیلان صورت گرفته بود، آن‌چنان بر پیشوای نهضت جنگل گران آمده بود که روز جمعه 22 شوال (18 تیر 1299) معترضانه رشت را ترک کرد و به فومن رفت و اعلام داشت مادام که بی ترتیبی‌های جاری رفع نشود و افراد حزب عدالت از پرخاش و ستیزه‌جوئی و تبلیغات مرامی دست برندارند از فومن برنخواهد گشت.

 

در مقابل این تصمیم، حزب عدالتی‌ها نیز با یک اقدام شبه کودتا، دست به تعقیب و بازداشت جنگلی‌ها در گوشه و کنار گیلان زدند و بدین ترتیب اختلافات به آ‌ن‌چنان اوج و شدتی رسید که برخورد نهائی و انهدام هر دو گروه را به پیش آورده بود و در چنین شرایطی وساطت یک شخصیت مؤثر چون حیدر عمواوغلی ضروری می‌نمود.

 

 

 

 

 

9/12/1299

 

هوالحق

 

آقای صادق خان کوچکی

 

چنان‌چه در کاغذ یک ساعت قبل به شما نوشته‌ام باز هم تذکار می‌نمایم به هیچ‌وجه افراد شما حق ندارند با بلشویک‌ها رفت و آمد داشته باشند و ابداً هیچ‌کس حق ندارد چه با اسلحه چه بدون اسلحه از آب پسیخان به این طرف بیاید در صورت تخلف برای شما اسباب مسئولیت خواهد بود و فعلاً یک طغرا پاکت را توسط یک نفر فوراً به «کسما» بفرستید خود او را تحت نظر نگاه دارید تا حکم ثانوی مواظب باشید تا مدتی که در آن‌جا است با کسی حرف نزند.

 

 

 

کوچک جنگلی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

14 حوت

 

 

 

 

 

هوالحق

 

آقای صادق خان کوچکی دام اقباله

 

 

 

دو نفر از بالشویک‌ها که دو روز قبل کاغذ برای درویش علیخان آورده بودند با کمال احترام از حدود متصرفه خودتان خارج نموده ضمناً خاطر نشان کنید که چون از طرف مرکز جمعیت مکاتبه افراد قدغن شده جواب مراسله که برای درویشعلی آورده بودید موکول به اجازه مرکز است در صورت تصویب جواب برای شما فرستاده خواهد شد.

 

 

 

کوچک جنگلی

 

 

 

 

 

  • نیما رهبر (شبخأن)


لوگوی روزنامه جنگل


روزنامه جنگل 

شماره سی‌ام _ پنج‌شنبه بیستم رجب‌المرجب 1336 هـ ق (11 اردیبهشت 1297 هـ خ _ 2 مه 1911 م)

 

این چه بدبختی است

پس از قرن‌ها پریشانی و طی تمام درجات انحطاط و تنزل، پس از سال‌ها فشار طاقت‌فرسا و ابتلای به قتل و غارت و اسارت و ذلتی که مافوق آن برای هیچ ملت ذلیل پریشانی متصور نیست، پس از مدت‌ها تجربیات و امتحانات عدیده، پس از فهمیدن این نکته که ای بسا مواقع گران‌بهای استفاده را چه از دست ما به رایگان گرفتند و چه خود بدبختانه برای فساد اخلاق و دنائت طبع از دست دادیم پس از ادراک همه‌گونه مصائب و تحمل هر نوع متاعب ارادۀ خالق مهربان ما به تغییر حوادث زمان و سرنگون کردن تخت ظالمانۀ نیکولای مخلوع و واژگون شدن دولت مستبدۀ روس تعلق گرفته، طریق ترقی را از خاشاک موانع صاف کرده به ما ارائه نمود، یک سال است که از تاریخ بروز این موهبت خدایی می‌گذرد، یک سال است همه نوع اسباب استفاده برای ما فراهم گشته، یک سال است تمام وسایل اصلاحات و ارتقاء و خودآرایی برای ما تهیه شده، یک سال است یک قدم برنداشتیم و یک ذره به سمت ترقی نرفتیم بلکه مشی قهقهرایی کرده، روزگار ما امروز بدتر و پریشان‌تر از پنج سال قبل گردیده، قشون روس رفت، استیلای روس رفت، مداخلات صریحۀ روس رفت، قشون عثمانی هم از حدود ایران رفت، تمام دول متحاربه همگی تصدیق به بی‌طرفی و حفظ استقلال ایران داشته و دارند (مگر انگلیس)، دیگر چرا وامانده‌ایم؟ دیگر چه تأملی داریم؟ سکوت و سستی ما برای چیست؟ دیگر چه انتظاری داریم؟ ده ماه است اعلان انتخابات اعلام شد، وکلای مرکز تعیین گشتند، ولی هنوز اقدامی به انتخابات ولایات نشده، چرا؟ معلوم نیست.

مسیو براوین، سفیر دولت بالشویک، مدت‌ها است در تهران متوقف و رسماً اخطار کرد که حاضرم برای الغای امتیازات قدیمه و ابطال عهود سابقه و عقد معاهدات جدیده داخل مذاکره شوم، نه او را پذیرفتند و نه درصدد برآمدند که بفهمند مقصودش چیست و چه می‌گوید، وجودش آیا مضر است یا نافع، بیاناتش قابل استماع است یا رد کردنی، دولت قدیمۀ روس منهدم شد اما به ابهت سابقۀ سفیرش (ناخوانا)، اصل از میان رفته به فرع او متمسک شده‌اند و به افتخار رژیم پوسیدۀ نیکلا دو دستی به قزاق چسبیده‌اند، صاحب‌منصبان روسی قزاق‌خانۀ ایران کناره کرده می‌خواهند قزاق‌خانه را تحویل بدهند اولیای امور قبول نمی‌کنند و قول او را خلاف وفاداری، نجابت می‌دانند.

ماژور استوکس انگلیسی و سفیر انگلیس، مارلینگ، در پایتخت مملکت با بودن شاه و این همه رجال و سردارها و سپهسالارها و امیرها و حضرت اقدس‌ها و حضرت اشرف‌ها و ارباب انواع بدبخت ایرانی قزاق‌خانه را به غلبه تصرف می‌کنند، نفس‌داری نیست بگویند چه می‌کنند.

به اسم اتریاد همدان قزاق زیاد می‌کنند، هیچ‌کس نمی‌پرسد همدان کجاست، مملکت کیست و در آن‌جا چه واقعه حادث شده و اتریاد همدان چه لزومی پیدا کرده.

در جنوب و غرب انگلیس‌ها قشون تشکیل می‌دهند، در شرق به سرعت باد سرباز هندی وارد می‌کنند، در مرکز به علاوۀ تزیید قزاق و تسلیح اشرار، سفیر انگلیس به هم‌دستی چند نفر از بی‌شرفان ایرانی کمیتۀ تروریست تأسیس کرده، صلحای ملت را تهدید می‌کند، کسی نیست بگوید به کدام حق اقدام به چنین اعمال قبیحه می‌کنند.

فریاد قحطی از تمام ایران بلند است، در طهران روزی بالغ بر چهارصد نفر می‌میرند، گندم‌ها در انبارهای . . . و رجال ایران‌پرور احتکار شده، یک دانه را به نام دیانت، انسانیت، به نام همان دروغ بزرگی که به خودشان بسته‌اند حاضر نیستند بیرون آورده و مردم را از مرگ نجات دهند، ولایات یا بی‌حاکم یا حکامش همان گرگان گرسنه و شاه‌زادگان خودرو هستند که غیر از پول هیچ چیز را پرستش نمی‌کنند.

اسرار مملکتی و مکاتیب دولتی از بغل همایونی مستقیماً به دفترخانۀ سفارت انگلیس نقل می‌شود، کسی نیست معایب این کار بزرگ را بفهماند. امروز شاه سفیر انگلیس، حاکم سفیر انگلیس، وزیر سفیر انگلیس، فعال مایرید سفیر انگلیس، اختیار دربار با سفیر انگلیس، عزل و نصب حکام با سفیر انگلیس، تعیین وزرا با سفیر انگلیس، قوای دولتی در اختیار سفیر انگلیس، اختیار جراید با سفیر انگلیس، بالجمله رشتۀ حیات تمام مملکت و سلطنت در دست سفیر انگلیس، به هر کاری که دست نهی روی در مقابل سفیر انگلیس است که عرض اندام می‌کنند، تاریخ ایران هیچ‌گاه چنین بی‌شرفی و شرب‌الیهودی را نشان نمی‌دهد، قباحت کارهای ما بدتر از دورۀ شاه سلطان حسین شده، محشر غریبی است، هنگامۀ عجیبی است، واقع انسان متحیر و مبهوت می‌شود، تفکر در این مسئله دل‌ها را کباب می‌نماید، تعمق در این اوضاع مغز اشخاص حساس را پراکنده می‌نماید، چگونه می‌توان تحمل کرد؟ چه‌سان ممکن است طاقت آورد که پادشاه یک مملکت بزرگ، جانشین اردشیر بابک، خود را مطیع صرف ارادۀ یکی از ادنی نوکرهای دولت انگلیس نماید؟

این چه بدبختی است که مجدداً به این کشور محنت کشیده متوجه گشته؟ چه روزگار تیره‌ایست که باز هم در مقابل دیدگان ما جلوه‌گر شده؟

اعلی‌حضرتا، تاج‌دارا، حق و جمیع موجوداتنش گویند که عرایض ما صمیمانه و خالی از شائبه و ریا و تزویر است، خاطر مقدس‌ات را متوجه به این مسئله مهم می‌نماییم که ایران دیگر طاقت کشمکش و مبارزه بین شاه و رعیت را ندارد، مملکت خراب شد، ملت گدا و نابود گردید، ثروت معدوم گشت، تجارت و فلاحت از بین رفت، دیگر ذره‌ای طاقت و توانایی نمانده، در این موقع روا نیست شخص اعلی‌حضرت به فریب خائنین دربار و تشجیع انگلیس‌های غدار به خرابی این کشور بیفزایید.

شهریارا، ملت پس از خلع شاه ماضی (یعنی پدر اعلی‌حضرت) با یک دنیا امید و اطمینان سلطنت ایران را به اعلی‌حضرت تقدیم داشته، از همه حیث مطمئن بودند شاه جوانی که در فضای آزادی پرورش شده هر نوع اقدام جدی در اصلاح مملکت و رفاه رعیت خواهند فرمود، چه‌قدر اسف‌آور است که این امیدها مبدل به یأس گشته، شاه مشروطۀ محبوب یک ملت به خرافات حشرات دربار و تحریک انگلیس به کلی حقوق مملکت و ملت خود را پشت‌پا زند.

شرافت سلاطین به ترقی مملکت و نشر عدالت و رفاه رعیت و مختاریت شخص سلطنت است، نه در خرابی مملکت و تحت‌الامری دولت مجاور بودن است. سلطنت به ترویج قانون مساوات است نه تصویب ارتجاع. قدرت به بسط قوانین حریت و انتخاب مامورین لایق است نه تحصیل تقدیمی از حکام و تسلیط آن‌ها به جان ملت و خنثی گذاشتن مشروطیت و از کار بازداشتن دوایر دولتی. ثروت یک پادشاه آبادی حوزۀ سلطنت و ازدیاد دارایی رعیت اوست، نه اندوختۀ طلا و نقره آن‌هم با ترتیبی که مورد تنقید تمام ملل عالم گردد. هیچ پادشاه به هم‌دستی سفیر دولت همسایۀ متجاوز خود به رعیت مطیع فداکار خویش پادشاهی ننموده و هیچ ملتی هم تا امروز از انگلیس‌های مکار حقیقت و راستی ندیده تا اعلی‌حضرت مشاهده فرماید.

زیاد کردن قزاق با پول و صاحب‌منصبان انگلیسی و روسی قوائم سلطنت را محکم نمی‌کند. عدالت و رأفت فرمایید که همۀ ایرانی فدایی اعلی‌حضرت گردند، زیرا عقلا گفته‌اند و به تجربه رسیده شاهنشاه عادل را رعیت لشگر است.

شاهنشاها، سزوار نیست که با دشمنان بسازید به دوستان بتازید، آیا خبر از حال امروز مملکت ندارید؟ آیا باز هم در فکر نشده‌اید که مستحضر گردید احرار گیلان را چه مقصودی است؟

نمی‌دانیم چه برهان و دلیلی اعلی‌حضرت را متقاعد می‌کند و از چه نوع عملیاتی خاطر مقدست مطمئن می‌گردد که فداییان گیلان جز استقلال مملکت و تحکیم مبانی سلطنت مقصودی ندارد، ولی انگلیس‌ها به هم‌دستی خائنین دربار، ایران را می‌خواهد تصاحب نمایند.

آیا ذات مقدس شاهانه حاضر نیستند که در این قضیه امتحان فرمایند تا خائن از خادم و کاذب از صادق تمیز داده شود؟

اگر شخص شاهانه محصور خائنین است به ملت اعلان فرمایند تا آن‌ها را از اطراف سریر ساحت متفرق نمایند.

اگر خود اعلی‌حضرت شهریاری از روی رضا و میل این ترتیبات ننگ‌آور را تصدیق می‌فرمایند در این‌جا چه نظریه‌ایست آن نظریه را به ملت ابلاغ فرمایند تا همه از حقیقت مسئله مسبوق شده و بدانند جهت چیست شاه تاج‌دار مهربان با دست خود به ریشۀ سلطنت و ملیت ایران تیر می‌زند.

خدیو مصر در تحت فرمان انگلیس سلطان است، پادشاه دانمارک هم در مملکت کوچکی بدون فرمان‌برداری از اجنبی سلطان، کدام یک محترم‌تر و با قدرت‌ترند؟

آیا اقتدار امپراتور آلمان و عظمت او برای اطاعت از دولت بیگانه است یا برای متفق شدن با ملت خود؟ آیا امیر افغانستان محترم‌تر است یا امپراتور اطریش؟ آیا امیر بخارا مقتدرتر است یا سلطان عثمانی؟

وا اسفا! چگونه اعلی‌حضرت شهریاری بدون هیچ مقدمه استقلال یک مملکت قدیم را محو فرموده و تسلیم ارادۀ انگلیس می‌شوند؟

صرف‌نظر از تاریخ گذشتگان، حوادث روسیۀ حاضر نیکوتر گواهی است که اعلی‌حضرت باید به آن متذکر شوند که به قوت بیگانگان به ملت خود تاختن و فشار آوردن جز خرابی و زوال و خسران و (ناخوانا) نتیجه ندارد.

شهریارا، این عرایض ما گرچه به ظاهر قدری خارج از نزاکت جلوه می‌کند ولی از فرط حب به این آب و خاک و علاقه به استقلال ایران و استحکام سلطنت اعلی‌حضرت به نگارش آن مبادرت شد.

خالق عالم را شاهد قرار می‌دهیم که هیچ منظور و مقصودی جز خیر دولت و ملت و قطع ایادی اجانب نداریم و در این طریق حق و صواب بدون پروای از مشکلات و عذاب به تمام قوا قیام داشته و داریم زیرا در این راه مشروع زندگانی ما باشرفانه و مردن ما نیز از روی شرافت‌مندی خواهد بود و از ذات مقدس شاهانه نیز استرحام می‌کنیم که بیش از این به مواعید اجنبی و اظهارات خائنین فریب نخورده، قدری امتحان فرمایند تا مقصود فداییان و سایرین واضح و حقیقت کشف گردد.

ای شاهنشاه ایران، ای جانشین سلاطین کیان، ای قائم‌مقام ساسانیان، راضی نشوید که این ایران، مهد قدیم متمدن، با دست اعلی‌حضرت مثل مصر و بخارا گردد.

مناسب دیدم که این مقاله را به ذکر ابیات ذیل خاتمه دهیم:

 

کــاخ خـاقــان تخـت جمشیـد افسـر نوشیـروان     تــا بـه کــی بــازیچـــۀ دســت خیــــال ایـــن و آن

طـــاق کســـری شد لگـدکــوب ستـور اجنبـی     دجله خـون شد زیـن مصیبت چـون دل نوشیـروان

فارس رفت از دسـت و شد معدوم آثـار عجـم     زیــن مـذلـت خـــاک بـر ســر مـی‌کنـد تــاج کیـان

فتنه چون ضحاک شد در مملکت فرمان گذار     محـــو شــد فـــر فـــریـدون مــرد رســم کــاویــان

نیسـت بـی‌جــا بـا چنین آیین و رسـم ســرگین     خــون بـه تـاج و تخـت ایـــران گــر ببـارد آسمـان

مــرکــز فتنـه اسـت یـک‌ســر پایتخت مملکت     کــــرده بــدنـــامــی مقـــر در مسکـــن نـــام‌آوران

شـــاه مـا از خـواب غفلـت دیــده بگشاید اگـر     گـــــریــه پــرویــز بینــد خشــم پــوریــای نیکــان

مملکت بیمـار و محتــاج حکیمی حــاذق است     تــن همــی فــرسـایـدش در دـست ایـن نـابخــردان

پـادشـاهــا رسـم شـــاهـی یـادگیـــر از ویلهلـم     کــه گــذشتــه قــدرتـش از قیــــروان تـا قیــــروان

ملک ســاســان شـد ســراســر پایمـال دشمنان     هـــــان کجـــاییـد ای یـــلان دودۀ ســـاســـانیـــــان

خســروا دانـی کـه انــدر خـواب‌گـاه داریـوش     دیــو لنــدن خـــواب بینــد جنــگل مــــــازنــــدران

پــادشــاهــا تـو شبـانستـی و ایــن مــردم رمـه     گـــرگ افتــد در رمــه غفلـت اگـــر ورزد شبـــان

 

  • نیما رهبر (شبخأن)


لوگوی روزنامه جنگل



روزنامه جنگل _ شماره نوزدهم _ یکشنبه بیست و سوم صفر 1336 ه.ق (18 آذر 1296 ه.خ _ 9 دسامبر 1917 م)

 

چرند و پرند


آیا میدانید:

وزیر بحریه نداریم؟ کشتی نداریم، تحت‌البحری نداریم.

وزیر بلدیه نداریم؟ برای آن‌که معموره‌ای نگذاشتند.

وزیر داخله نداریم؟ داریم اما...!

وزیر خارجه نداریم؟ چرا نداریم؟

وزیر عدلیه نداریم؟ اصلاً عدالت نداریم.

وزیر پست و تلگراف نداریم؟ پس آقای امین‌الملک چه کاره است؟

وزیر مالیه نداریم؟ به خدا نداریم.

وزیر تجارت و فواید عامه نداریم؟ راستی نداریم؟

وزیر جنگ نداریم؟ وزیر صلح هم نداریم.

وزیر معارف نداریم؟ اختیار دارید معرفت نداریم.

والا حضرت اشرف، آقای وثوق‌الدوله، به همین زودی به کوری چشم حسود،

امتیاز کل مدارس ایران را به پروتستان‌های انگلیس خواهند واگذار نمود و به فوریت

ایران رشک پاریس و لندن خواهد گشت.

غیر از این‌ها همه را داریم.

 

  • نیما رهبر (شبخأن)


لوگوی روزنامه جنگل



(شماره دوازدهم - جمعه هفدهم ذی حجه الحرام 1335 ه.ق (13 مهر 1296 ه.خ - 5 اکتبر 1917 م)


یک التماس


ایران مریض، ایران محتضر، ایرانی که چون مرغ نیم بسمل با بدنی مجروح فقط به پیش‌آمدهای طبیعت

خود را از چنگ عقاب جور و ستم به تازگی خلاص نموده،

ایران بی‌کس، ایران بی‌پرستار، ایرانی که از نداشتن فرزندان خلف به چنین روزگار سیاه افتاده،

امروز برای بهبودی و التیام جراحت‌های کثیرۀ خود، برای استخلاص از چنگال مرگ، برای نجان دادن خود از غرقاب فنا،

از اولادهای اهل و فرزندان خلف پرستاران بامحبت استمداد می‌کند.

اما پرستاران صمیمی و فرزندان صالح او در علاجش که چه روشی باید اتخاذ کرد در کشمکش و نزاعند،

در همچه موقع باریکی به مشاجره، اعتراض، تنقید دفاع و غیره وقت می‌گذرانند.

آیا مریض ما به این ترتیب معالجه می‌شود؟

هیهات!

جز این که با کمال حسرت و با عدم رضایت از فرزندان خود به وادی فنا رهسپار خواهد شد.

اکنون کار مشاجره گذشته،

مریض قریب الموت است،

مریض در حال فزع است،

مریض علاج فوری لازم دارد،

متفقاً به رهانیدن این مریض از هلاکت اقدام نمایید.


  • نیما رهبر (شبخأن)


لوگوی روزنامه جنگل


شماره سی و یکم سه‌شنبه هفدهم شعبان‌المعظم 1336 هـ.ق (6 خرداد 1297 هـ.خ 28 مه 1918 م)

 

هیئت اتحاد اسلام مقصود اصلی آنان

سوال و جواب آژانس خفیه با یک نفر دیپلومات

 

س: چه می‌گویند؟ چه می‌خواهند و تشکیلاتشان برای چیست؟

ج: ابتدا برای حفظ گیلان و نقاط دیگر ایران از تعدیات و تجاوزات و یغماگری و چپاول قشون تزاری تشکیل شد، امروز استقلال و تمامیت ایران را می‌خواهند، از آزادی، حریت، عدالت، امنیت دم می‌زنند.

س: آیا با پول کی اداره می‌شود؟ پول آلمان، عثمانی، انگلیس، روس، غیره؟

ج: خیر، به همت معدود قلیلی از آزادیخواهان گیلان با سرمایۀ کم شروع شده و اکنون از کیسۀ فتوت آزادیخواهان با اعانۀ ملی اداره می‌شود. با همراهی عموم طبقات گیلانی از علمای اعلام، رعایا، کسبه، تجار، ملاکین کاملاً از تجاوزات رژیم سابق روس جلوگیری کرده، به مداخلات حق‌شکنانه و عملیات و آنتریک‌های نامشروع انگلیس را ضایع و باطل نمود و تمام نقشه‌هایی را که برای اشغال کردن انزلی و رشت و توابع آن به توسط ارامنه و غیره طرح‌ریزی شده بود خنثی کرده، بالجمله با اقدامات ناصرانۀ خود یک قسمت بزرگ ایران را از دستبرد سیاست مظلوم‌کش انگلیس‌ رها و آسوده ساخته.

با این حال پس خیلی بی‌ناموسی و بی‌شرفی است اگر کسی نسبت به آنان انتشارات مزخرف داده و حرف‌های نامناسب زده و آنها را بر ضد دولت و ملت معرفی نمایند و آنان عاری از هر آلایش را با اتهامات بی اصل ملوث کرده، ایشان را مؤسس ملوک‌الطوایفی قلم دهد.

ایرانیان حساس اولاً بدانید و آگاه باشید این هیئت محترم که با یک طینتی پاک و نیتی صادقانه یک چنین قیام باشرفانه را وجهۀ خود قرار داده، سینه‌های خود را برای هرگونه تیرهای مخالفین آماده نموده‌اند، چون مقصدی بس مقدس و بسیار عالی دارند انتشار اکاذیب و مجعولات را به قدر ارزنی وقع نگذارند، از تهمت‌های دور از حقیقت مغرضان به هیچ وجهی تزلزل به ارکان خود راه نداده بلکه با عزمی ثابت آناً فآناً بر حرارت جدیت فعالیت خود می‌افزایند، این اساسی است منهدم‌ نشدنی، خراب نکردنی، چراغی که خدا نورش ببخشد به پف مفسدین خاموش نخواهد شد. در پیشرفت مقاصد افراد و نیاتشان کالجبل لاتحرکه العواصف چون جبال عظیم سرپا ایستاده، به بادهای مخالف نمی‌لرزد. این مطلب به خوبی معلوم شده اکثر ملیون درک نموده‌اند که هیئت اتحاد اسلام در ایران از نقطه نظر شخصی، حزبی، ولایتی، ایالتی با احدی عداوت ندارد، اولاً به واسطۀ نبودن قوای دولتی بر خود لازم دانسته که به هر قیمتی باشد و برای حفظ نوامیس خود آماده شوند.

ثانیاً آن که غیر از حفظ استقلال و تمامیت ایران و منتظر اقدامات ملت و دولت و مساعدت با آنها هیچ مقصد مخالفتی ندارند، چون اختلافات بین احزاب، فوق‌العاده با اساس ملت و دولت ایران صدمه وارد آورده و بعضی بی‌ناموس‌ها که فضله‌خور و مستخدم اجانب هستند به همین عنوان داخل در احزاب شده، این است که هیئت اتحاد اسلام من اعزهم الله نصره چنین تصمیم گرفته‌اند که کسی به عنوان حزب و دسته بخواهد با ایشان داخل مذاکره شود و ایشان را پارتی و همدستۀ خودشان کند نمی‌پذیرند و نظر به این که مرامشان حفظ استقلال مملکت و قیامشان برای قطع دست اجانب و پاک کردن رنگ شیر و خورشید است می‌گویند هر ایرانی که سابقۀ ننگین نداشته، داوطلب خدمت به مملکت و معیت با آنها بوده از او پذیرایی می‌کنند، در مقام نجات خاک از دستبرد اعدا و صیانت آن از تعدیات دشمنان با تمام احزاب فِرَق ایران‌دوست، متفق و همراهند به نام ایرانیت و اسلامیت، اشخاصی که با غرایض شخصی یا از عدم اطلاع بعضی زمزمه‌ها بر ضد این هیئت مقدس می‌نمایند مخاطب ساخته می‌گوییم بدانید و آگاه باشید این چراغی که به مدد غیبی و هیئت احرار گیلانی روشن شده است آخرین وسیلۀ نجات ایران است، یعنی امروزۀ ملت و دولت ایران نهایت امیدواری از اقدامات و رفتار آنها باید داشته باشد و به زودی چنین درک نموده، اگر این چراغ روشن نمی‌شد بدون شبهه تاریکی مظالم و تعدیات ساکنین جزیرۀ انگلیس در شمال بدتر از جنوب جلوه‌گر می‌شد و فاتحۀ شمال هم خوانده شده بود.

اگر از مأموریت و قرارداد کاپیتن نوئل در قفقازیه مطلع بشوید و بفهمید چه روز سیاهی برای ملت ایران تهیه و خاک فلاکت، بدبختی را به دست ارامنۀ قفقاز می‌خواست اول به سر اهالی رشت و مازندران و ثانیاً به وصل دادن قوای اشرار ارامنه به اردوی انگلیسی از طرف قزوین، همدان بدهد و یکسره کار ایران را خاتمه داده و در قفقازیه و ایران به مقاصد ایران‌پایمال‌کن خود برسد.

انصاف می‌خواهم آیا در به هم زدن نقشۀ این شخص و عودت ارامنه از انزلی چه خدمت بزرگی نسبت به سیاست و استقلال ایران شده و چه نظریات و اقدامات استقلال‌خراب‌کن را در هم شکست و خنثی نمود؟ وا اسفا از بی‌حسی و بی‌تعصبی بعضی مردم مغرض و از جهالت و خوش‌باوری ما ایرانیان! عوض آن که چنین اقدامات باشرفانه را تقدیس و همراهی کنیم به ضدیت آنان کوشیده و برای منفعت دشمنان ایران، گرچه اساس آنها به قدری محکم است که ابداً به این حرف‌های مخالف و آنتریک‌ها متزلزل نشده و نخواهد شد و با نبودن اسباب طوری خودشان را اداره کرده‌اند که اسباب تعجب دوست و دشمن است و طوری مردم گیلان و اطراف رفتار صادقانه و بی‌غرضانۀ آنها را مشاهده و پسندیده‌اند که اکثر اهالی آن سامان جاناً و مالاً حاضر و آمادۀ خدمت برای سعادت و استقلال ایران شده‌اند، ولی خیلی جای تعجب و تأثر است که یک چنین موقع خطرناکی تمامی فهمیده‌ایم خیالات دشمنان ایران را و از طرف یک دستۀ آزادی‌طلب شرف‌پرست استقلال‌خواه ایرانی‌نژاد برای استخلاص ایران و جلوگیری از تجاوزات حق شکنانۀ دشمن، با یک دنیا خون ‌دل و زحمات فوق‌العاده، یک قوای مرکب از نظامی و غیره برای حفظ ناموس وطن خود تهیه نموده‌اند و تا یک مقدار زیادی هم از تعدیات رژیم سابق روس و عملیات مظلوم‌کش انگلیسی‌ها جلوگیری کرده‌اند و به علاوۀ آن که نشسته و تماشاچی شده‌ایم و به تکلیف وجدانی خود همراهی و کمک با خیالات و اقدامات آنها نمی‌کنیم وا اسفا، وا اسفا، در عوض تهمت می‌زنیم، در تخریبش می‌کوشیم، آتش اختلاف را دامن می‌زنیم، خواه ناخواه، دانسته یا ندانسته خدمتگزار پلتیک اجانب شده ایم!

اف بر این ملیت و قومیت و خودخواهی و خودپسندی که هیچ تاریخی نشان نمی‌دهد یک چنین سست‌عنصری و بی‌همتی و غفلت را! معذالک، ایرانی حساس بی‌غرض، چشم و دلش روشن است که مخالفین و معاندین بیهوده می‌کوشند و به هر در و بام می‌افتند و صرف وقت و وقف زبان می‌کنند، یقین بدانید ذره‌ای نتیجه نخواهد داد و دشمنان مظلوم‌فریب ایران بدانند که پنجاه هزار قشون جرار خودسر روس با همه قوا و مهمات و مساعدت روس‌های داخلی و محذورات و مشکلات متعدد که برای آن دستۀ احرار قلیل جنگلی فراهم نموده‌اند آخرالامر غیر از خسارت و ندامت نتیجه نگرفتند، پس جایی که شتر بود به یک قاز، خر قیمت واقعی ندارد و به توسط پنج شش هزار هندی، انگلیسی و ایرانی فضله‌خور انگلیس و ارمنی و بعضی اقدامات آرزوست که بتوانند جمعی از جان گذشتگان را به کلی محو نمایند و این هم پر واضح است اگر در این محیط کثیف جمعی بی‌عصمت بی‌ناموس بدبخت که تعدادشان به هزار نمی‌رسد با شما و خیالات شما مساعد و به توسط مختصر وجه آنها را حمال و خر بارکش خود قرار داده‌اید و تصور می‌کنید که ایران را به توسط آنها به قبالۀ خود خواهید درآورد (آرزوست)، مجازات‌دهندۀ حقیقی و حاکم طبیعت حکم اعدام شما را اعلام نمود و دعای مظلومین ستمدیدگان یعنی ملل ضعیفه که مثل ما و بدتر از ما در فشار و شکنجۀ شما بوده باز مستجاب شده و اثرش هم هویداست.

بس است ظلم و بی‌حیایی، قدری به خود آیید، چه می‌خواهید از این مملکت فلک‌زدۀ بی‌علم بدبخت که همۀ بدبختی آنها از مداخلات شماست؟ چقدر سخت است قلب کثیف ستمکار شما ساکنین جزیرۀ بریتانی؟ چقدر شما را به حال جنون انداخته فشار توپ‌های سنگین آلمان که از تشنج آن ماسکۀ خیانت‌کارانۀ خودتان را هم کنار گذارده‌اید؟

 

آژانس خفیۀ ملی اسلام

 



  • نیما رهبر (شبخأن)

 

لوگوی روزنامه جنگل



روزنامه جنگل 
 شماره سوم _ سه شنبه ششم شهر رمضان المبارک 1335 ه.ق (5 تیر 1296 ه.خ _ 26 ژوئن 1917 م)
-------------------------------------------------------------------------

مکتوب وارده 

حضور محترم جناب آقای مدیر جریدۀ فریدۀ جنگل دامت بقایه، با کمال افتخار مصادعت می دهد در موقع مسافرت خود به

لاهیجان و لنگرود لازم دانستم فی الجمله تحقیقاتی که از شرح اوضاع آن صفحات به عمل آورده ام محض اطلاع هموطنان

به عرض رسانیده تا خاطر عموم مستحضر گردد.

احوالات لاهیجان روی هم رفته تأسف آمیز است چه که بدبختانه هر کس در امورات فعال مایشاء و هر اداره بدون رعایت

قوانین جاریه به خودسری و خارج از وظیفه عمل می نمایند. امجدالسلطان (ناخوانا) که از بدو (ناخوانا) گری خود خون تمام

مردم بیچارۀ لاهیجان را در شیشه کرده و تقریباً مبلغ خطیری گوش مردم را بریده و اینک هم دست از گریبان مردم نمی کشد

و به قسم دیگر برای مردم بیچارۀ آنجا کلاه دوزی می نماید.

نکته ای که قابل توجه است همانا مسئله انتخابات می باشد. البته لازم به شرح نیست که در این دورۀ چهارم تقنینه حیات و

ممات ما ملت ایران فقط بسته به وکلا و نمایندگانی است که تعیین می نماییم. اگر چشم و گوش خود را باز نموده گول

طراران و عوامفریبان را نخوریم ممکن است موفق به همین نمایندگان صادق صحیح العمل لایق شده، تا از برکت وجود آنان

بتوانیم حیات خود را محفوظ و برقرار بداریم. متأسفانه در لاهیجان به هیچوجه مراعات این نکته نشده که سهل است هر

شخص نالایقی به خیالات واهی و خام خود درصدد فراهم و جمع نمودن پارتی و دسته بندی است که شاید کرسی پارلمان که

یگانه آمال و آرزوی ایرانیان است اشغال و باز هم گلوی ما ملت مظلوم را به چنگال خود فشرده و به چاپلوسی از این و آن و

اخذ رشوه و پر کردن جیب خود خط محو بر استقلال و قومیت ما ایرانیان بکشند، غافل از اینکه غیر از ادوار سابقه و

خدمتگزاران این آب و خاک به خوبی از دسته بندی و آنتریک آنان مستحضر و به فرض اینکه به دسته بندی اکثریت را

نایل شوند، فداییان واقعی حتی الامکان نخواهند گذاشت که به مقصود نامشروع خود برسند.

این بنده که یکی از خاکپایان فداییان وطن به شمار می رود به وسیلۀ آن جریدۀ آزاد و زبان ملت با یک صدای رسا فریاد

می زنم که ای ملت لاهیجان گول و فریب این طراران و پاچه درمالان را نخورده و بیش از این لگد به بخت و سعادت خود

و مملکت نزنید و نیز به آقایانی که داوطلب این شغل اند و به هیچ وجه لیاقت این مقام را ندارند اخطار می شود که بی جهت

رنج خود و زحمت دیگران را نخواهند که به مقصود نایل نخواهند شد و جز پشیمانی سودی نخواهند برد.

در خاتمه، توجه حکومت لاهیجان را به این موضوع جلب و از حسن وطن دوستی ایشان که در مدت مسافرت خود تحقیق شده

متوقعم که از اقدامات نامشروع و خودپسندانۀ بعضی از آقایان و اهالی آن سامان جداً جلوگیری نمایید.

ا. ق. م

-----------------------------------------------------------

جنگل
چون راجع به امر انتخاب است با کمال میل درج شد، مخصوصاً ما مشتاقیم که در این دورۀ انتخاب، وکلای گیلان ننگ

عالم بشریت و اسباب افتضاح گیلانی ها نباشند.

 



لایه جدید...

لایه جدید...

  • نیما رهبر (شبخأن)