خلوت من

ببه کي فردا، ايمرۊ جا بئتر ببه

خلوت من

ببه کي فردا، ايمرۊ جا بئتر ببه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آل بویه» ثبت شده است


دولت آل بویه در تاریخ ایران اهمیت زیادی دارد، زیرا به عنوان یک دولت شیعی به مدت یک قرن بر بغداد و دستگاه خلافت عباسی تسلط یافت و همین طور سهم عمده ای در توسعه تشیع در ایران ایفا کرد. بنابراین بررسی مسائل مرتبط با این دولت اهمیت زیادی دارد. یکی از این مسائل روابط آن دولت با دولت های کوچک محلی است که در مقاطعی سد راه توسعه آل بویه بودند. یکی از این دولت ها، بنو حسنویه بود که در این پژوهش حیات سیاسی و روابط آن با دولت آل بویه مورد بررسی قرار می گیرد.


شکل گیری دولت بنو حسنویه

در اوایل قرن چهارم دستگاه خلافت عباسی به نهایت ضعف خود رسید. این عامل باعث ظهور دولت های مستقل در سراسر خلافت شد.

مرداویج که در آرزوی احیای عظمت ایران باستان بود، در نواحی جبال به جدال با عمال خلیفه پرداخت. در مناطق کردستان قبایل کرد که همیشه به خودسری می پرداختند، این زمان فرصت را غنیمت شمردند و به فکر استقلال افتادند. در میان قبایل کرد، قبیله ی برزیکان، تحت ریاست حسن بن حسین برزیکانی، معروف به حسنویه که دژ سرماج در جنوب غربی بیستون، در جهت هرسین، از محکم ترین و غیرقابل نفوذترین دژهای جبال را در دست داشت (حموی. 243؛ ابن اثیر. 120/15؛ ابودلف. 126)، جنب و جوش و فعالیت زیادتری از خود نشان می داد.

مرداویج در ادامه ی فتوحات خود سراسر نواحی مرکزی ایران را تصرف کرد، هارون بن غریب، عامل خلیفه، از مقابل وی گریخت و به مناطق غربی تر روی آورد و تنها توانست شهرهای دینور، ماسبذان، مهاجانقذف و حلوان را تا سال 322 حفظ کند (مسکویه رازی. 406/5)، اما وی به دست عمل خلیفه کشته شد و به جای او محمد بن خلف به آن مناطق فرستاده شد (همان، 437). هر چند مؤلف الکامل آغاز حکومت حسنویه را در سال 3119 می داند (ابن اثیر. 120/15)، ولی در این زمان هیچ نام و نشانی از وی نیست. به نظر می آید وی در این زمان سرگرم مطیع کردن قبایل کرد بوده است.

مرداویج در سال 323 کشته شد. آل بویه که ابتدا در خدمت وی بودند و از سال 320 بر وی عصیان ورزیده بودند، اکنون وارث قلمرو وی شدند.

قتل مرداویج و گرفتاریهای جانشینان او برای تسلط بر قلمرو وی و همین طور ضعف دستگاه خلافت که از سال 334 تحت الحمایه آل بویه شده بود که خود سرگرم نزاع با رقبایی چون حمدانیان موصل، شاهینیان بطایح و بریدیان بودند به حسنویه فرصت داد تعدادی از شهرهای جبال، از جمله سهرورد، دینور، شهر زور، نهاوند و شاپورخواست را به تصرف خود درآورد (اصطخری. 165؛ ابن حوقل. 112).

معلوم نیست منظور از شاپورخواست خرم آباد است که در آن زمان چنین نامی داشت (حموی. 188)، یا شهری به همین نام که در چهارده فرسخی بیلقان و هفت فرسخی مراغه قرار داشت (ابن خردادبه. 98). البته مورد دوم صحیح تر می باشد، چرا که بعید است حسنویه در بدو قدرت خود توانسته باشد تا خرم آباد که در قلب قلمرو آل بویه بود، پیش آمده باشد.


رکن الدوله در جدال با حسنویه

پس از تحکیم قدرت آل بویه قلمرو آنان میان سه برادر تقسیم شد. عمادالدوله بر فارس و سراسر جنوب، حسن رکن الدوله در جبال و احمد معزالدوله در عراق مستقر شدند.

رکن الدوله در جبال خود را با قدرت نو ظهور حسنویه مواجه دید و به دلیل اشتغال به کارهای مهمتری مانند دفاع در مقابل سامانیان در شرق، قادر به انجام هیچ کاری نبود، مخصوصن اینکه حسنویه در این نزاع ها ظاهرن خود را طرفدار آل بویه می دانستند. (مسکویه رازی. 328/6).

تسلط حسنویه بر مناطق مرزی جبال نتایج منفی زیادی برای آل بویه به بار آورد. او از دهقانان مالیات های زیادی می گرفت و از کاروان ها باج های نامشروع به نام راهداری اخذ می کرد (همان، همان جا؛ ابن اثیر. 15-16). مهمتر از همه این که باعث ناامنی جاده مهم خراسان به عراق و مکه می شد که از قصرشیرین و خانقین رد می شد (ابودلف. 58)، هر چند به ظاهر حسنویه اطرافیان خود را از راهزنی منع می کرد (الروذراوری. 288؛ ابن اثیر. 120-121)، ولی چون مانع تحکیم قدرت آل بویه در مسیر آن جاده مهم می شد که هر ساله تعداد زیادی از حجاج از آن می گذشتند و حفظ امنیت آن برای دولت آل بویه اهمیت زیادی داشت، باعث شیوع راهزنی در آن جاده شده بود. مسافرانی که از این مسیرها می گذشتند، به ناامنی راهها اشاره دارند. ابن حوقل می نویسد راه ابهر تا زنجان به واسطه راهزنی کردها ناامن است و مردم این راه را ترک کردند و برای رفتن از همدان به زنجان، راه سهرورد را برگزیدند (ابن حوقل. 13).

ناامنی این راه مهم باعث بی اعتباری آل بویه در نگاه عامه مسلمانان می شد و سامانیان رقیب آنها از آن بهره می بردند. حسنویه نیز این روند بهره برداری می کردند، زیرا با ناامنی راهها در قلمرو آل بویه کاروان ها از قلمرو بنو حسنویه می گذشتند و این باعث مزید اعتبار آنها و رونق اقتصادی قلمرو آنها می شد، می توان که باور داشت که خود حسنویه قبایل کرد را به راهزنی در این جاده ترغیب می کردند (ابن جوزی، 272؛ ابن اثیر، 257).

از لحاط استراتژیک نیز ناامنی راهها برای آل بویه مضر بود، زیرا باعث می شد آل بویه جبال نتوانند در مقابل سامانیان که مدام قلمرو آنان را مورد حمله قرار می دادند، از عراق عرب کمکی دریافت کنند.

در سال 359 کاسه صبر رکن الدوله لبریز شد، زیرا حسنویه به سهلان بن مسافر، کارگزار او در جبال، حمله کرد و او را به سختی شکست داد. رکن الدوله برای سرکوب او وزیر خود ابن عمید را اعزام کرد. وزیر تا همدان نیز پیش رفت، ولی به طور ناگهانی مُرد و فرزندش ابوالفتح فرماندهی سپاه را بر عهده گرفت. او که جوانی خام و جاه طلب بود، علی رغم اصرار سهلان بن مسافر برای ادامه جنگ به ری بازگشت تا جانشین پدرش شود و تنها مبلغ صد هزار دینار به عنوان هزینه لشکرکشی از حسنویه دریافت کرد (مسکویه رازی. 328-333؛ ابن اثیر. 15-16).

حسنویه که با رهایی یافتن از این خطر بدون شک می توانست بساط وی را در هم پیچد، فرصت یافت به تحکیم قدرت خود پرداخته و کار را به جایی برساند که در نزاع های خانوادگی آل بویه دخالت کند.


عضدالدوله و بنو حسنویه

بعد از مرگ رکن الدوله، فرزندش، عضدالدوله که هوای تسخیر بغداد را در سر داشت و تلاش وی را پیش از آن مخالفت های پدرش ناکام گذاشته بود، فرصت یافت به آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند. وی در سال 367 به عراق لشکر کشید. عزالدوله از حسنویه کمک خواست، او نیز قول یاری داد. این لشکرکشی به شکست عزالدوله و پذیرش صلح از سوی وی انجامید، ولی با رسیدن کمک از سوی حمدانیان موصل و سپاهی که حسنویه به سرکردگی دو پسرش، عبدالرزاق و ابوالنجم بدر، به یاری وی فرستاده بود، خیلی زود پیمان خود را با عضدالدوله نقض کرد (ابن خلدون. 667) و دوباره جنگ را آغاز کرد که به شکست وی در سامرا منجر شد. فرزندان حسنویه که به یاری عزالدوله آمده بودند، با مشاهده ی ناتوانی او در مقابل رقیب اش دچار تعلل شدند. عبدالرزاق از جرجرایا بازگشت و تنها بدر با او باقی ماند. عزالدوله که خود را ناتوان از مقاومت در مقابل رقیب می دید، تسلیم شد و سوگند خورد که مطیع عضدالدوله باشد. بدر که از وی ناامید شده بود، عراق را ترک کرد (مسکویه رازی. 443-448).

این اولین دخالت حسنویه در نزاع های خانوادگی آل بویه بود که به وی فرصت داد قدرت خود را نشان دهد و در عین حال باعث بروز دشمنی میان او و عضدالدوله شد.

با قدرت گیری عضدالدوله زنگ خطر برای فخرالدوله که بعد از پدرش رکن الدوله بر جبال حکمرانی می کرد، به صدا در آمد (ابن اثیر.83). بنابراین فخرالدوله در سال 367 برای عقد اتحاد با حسنویه به دینور رفت، ولی مرگ حسنویه در سال 369 مانع شد که وی از این اتحاد سودی ببرد. با مرگ او میان پسرانش اختلاف افتاد، ابوالعلا و ابوعدنان به فخرالدوله و بدر به عضدالدوله پیوست (مجمل التواریخ و القصص، 394؛ ابن اثیر، 121).

عضدالدوله در سال 370 برای ساماندهی به امور جبال، به آن منطقه لشکر کشید و در ابتدا وارد قلمرو بنو حسنویه شد. دژ سرماج مرکز قدرت حسنویه سقوط کرد و غنایم زیادی نصیب عضدالدوله شد (الروذراوری. 10). او سپس رو به همدان نهاد و با فخرالدوله روبرو شد. فخرالدوله شکست خورد و به قابوس زیاری، فرمانروای گرگان، پناهنده شد (عتبی. 48).

عضدالدوله قلمرو حسنویه را به دو قسمت تقسیم کرد: دینور را به عراق ملحق کرد و بقیه را به اضافه قلمرو فخرالدوله، به برادرش مؤیدالدوله داد (الروذراوری. 10).

عضدالدوله به زودی متوجه شد حفظ سلطه اش بر کردهای خودسر و ناراضی کار دشواری است، بنابراین بدر بن حسنویه را به عنوان دست نشانده به قلمرو پدرش فرستاد (همان، 12؛ ابن اثیر. 170).

بدر در تمام مدت حیات عضدالدوله مطیع وی بود و کاری در جهت دشمنی با وی انجام نداد. بدین ترتیب آل بویه توانستند بر مشکلی که مدتها با آن دست به گریبان بودند، غلبه کنند، ولی این روند چندان دوام نیافت.


قدرت گیری بنو حسنویه بعد از عضدالدوله

(بدر بن حسنویه و جانشینان عضدالدوله)

با مرگ عضدالدوله در سال 372، فرزندش صمصام الدوله جانشین وی شد، ولی او با مخالفت برادرش شرف الدوله، حاکم کرمان، روبرو شد (الرذراوری. 78-81). این نزاع های به بدر فرصت داد موقعیت خود را تحکیم کند و آماده دخالت در نزاع های خانوادگی آل بویه شود که این زمان شروع واقعی آن بود.

بعد از مرگ مؤیدالدوله که اندک مدتی بعد از مرگ برادر رخ داد، فخرالدوله فرصت یافت به قلمرو خود بازگردد (عتبی. 67). وی در اولین قدم با بدر ین حسنویه متحد شد. در سال 373 محمد بن غانم برزیکانی با تعدادی از قبایل کرد که از پدر فرمان نمی بردند، به قلمرو فخرالدوله هجوم آورد و اطراف قم را غارت کرد، فخرالدوله از متحد خود، بدر، کمک خواست و با یاری بدر میان آنها صلح ایجاد شد، ولی محمد بن غانم همچنان در ناحیه هفت جان باقی ماند تا اینکه در سال 375 شکست خورد و کشته شد (ابن اثیر. 151).

فخرالدوله نسبت یه قابوس نقض عهد کرد و او را از گرگان بیرون راند. قابوس به قلمرو سامانی که این زمان تحت سلطه سبکتگین بود، پناهنده شد. سبکتگین به وی قول یاری داد و فخرالدوله که خود را ناتوان از مقاومت در مقابل سبکتگین می دید، از بدر کمک خواست. بدر نیز سپاه زیادی از کردها برای یاری وی گرد آورد، ولی مرگ سبکتگین مانع این آزمایش قدرت شد (عتبی. 67).

نکته جالب توجه در روابط آل بویه و بنو حسنویه این است که علی رغم تمام نزاع هایی که با هم داشتند، هرگاه قلمرو آل بویه مورد حمله سامانیان و غزنویان قرار می گرفت، حسنویه به آل بویه رو می کرد. دلیل این موضع گیری این است که آنها ادامه قدرت متزلزل آل بویه را بر حضور سامانیان و غزنویان که دارای نظام های متمرکز و قدرتمندتری بودند و موقعیت آنها را به خطر می انداختند، ترجیح می دادند.

در عراق بعد از مدتی نزاع، شرف الدوله در سال 376 امیرالامرا شد و در اوایل حکومت خود، به علت گرایش بدر به فخرالدوله، سپاهی به فرماندهی قراتگین به جنگ وی فرستاد. در قرمیسین این سپاه با بدر روبرو شد که به شکست قراتگین منجر شد. به طوری که وی تنها با تعدادی اندک از سپاهیانش توانست از معرکه رهایی یابد. بدر بر اردوگاه وی دست یافت و غنایم زیادی به دست آورد. این پیروزی نقطه اوج موفقیت های بدر بود و موقعیت وی را تحکیم کرد (ابن جوزی. 322-323؛ الروذاروی. 239-240؛ ابن اثیر. 170-11). این پیروزی و همین طور دشمنی پایداری که از زمان نزاع فخرالدوله با عضدالدوله میان آل بویه عراق و آل بویه جبال به وجود آمده بود، موقعیت بنو حسنویه را چنان تحکیم کرد که هیچ کدام از فرمانروایان آل بویه نتوانستند بر انها فایق آیند.

با مرگ شرف الدوله در سال 379، فخرالدوله به تحریک صاحب بن عباد که در رویای تسخیر بغداد بود، مصمم شد به عراق حمله کند. چون به قدرت بدر پی برده بود، ابتدا به همدان رفت و در آن جا با او متحد شد. آن دو تصمیم گرفتند که بدر از کردستان و فخرالدوله از طریق لرستان وارد خوزستان شوند و پس از الحاق دو سپاه، به عراق عرب حمله کنند. این لشکرکشی در سال 380 آغاز شد و دو سپاه در خوزستان به هم ملحق شدند. بهاءالدوله سپاهی به مقابله آنان فرستاد. قبل آن که جنگی رخ دهد، بدر از متحد خود کناره گرفت و به کردستان برگشت. فخرالدوله نیز پس از مدتی توقف، به علت بالا آمدن آب کارون از نبرد با سپاه بهاءالدوله خودداری کرد و به ری بازگشت (عتبی. 81؛ الروذراوری. 169-170؛ ابن اثیر. 181-182).

مسلما دلیل این که بدر پیش از شروع نبرد از میدان کناره گرفت، ترس از پیروزی بهاءالدوله نبود، چرا که قدرت فخرالدوله بیشتر بود. حقیقت این است که دلیل بقای بنو حسنویه اختلافات خانوادگی و عدم یکپارچگی آل بویه بود که خود بنو حسنویه نیز به آن دامن می زدند، لذا بدر نمی خواست با حمایت از فخرالدوله که جاه طلب تر از سایر اعضای خاندان آل بویه بود، باعث پیروزی او و یکپارچگی قلمرو آل بویه شود و دوباره خود را با یک عضدالدوله دیگر مواجه ببیند.

فخرالدوله پس از بازگشت از خوزستان به ری رفت. بدر که از اتنقام گیری فخرالدوله نگران بود، برای تجدید عهد ابتدا ابو عیسی شادی، از رؤسای کرد تابع خود را به کرج نزد صاحب بن عباد فرستاد و به دنبال او، خود نیز به کرج رفت. فخرالدوله که از توان نظامی وی آگاه بود، برای تحیم روابط شان دخترش را به ازدواج پسر خود مجدالدوله درآورد (مجمل التواریخ و القصص، 396). با این تدابیر فخرالدوله از شرّ مزاحمت های بدر رهایی یافت و او را به جان آل بویه عراق انداخت.

بدر در این فرصت تلاش زیادی برای کسب قدرت و مشروعیت جهت رقابت با آل بویه انجام داد، به همین مظور در سال 386 مبلغ پنج هزار دینار برای تأمین مخارج مسافرت حجاج فرستاد. برای عمارت راهها مبلغی هزینه کرد و برای امنیت حجاج مبلغ نه هزار دینار بین اعراب بدوی تقسیم کرد تا این که مزاحم حجاج نشوند (الروذراوری. 287).

بدر با کسب اعتبار برای خود موقعیت آل بویه که خود را سلاطین جهان اسلام می دانستند، زیر سؤال برد و کار را به جایی رساند که در سال 388 رسولی نزد خلیفه القادر بالله فرستاد. خلیفه به وی عهد و لوا و خلعت داد. بدر اما از پذیرش آنها خودداری کرد و اصرار داشت که خلیفه به او لقب ناصرالدوله دهد. خلیفه در مقابل درخواست وی تسلیم شد و لقب ناصرالدوله برای او فرستاد. پیش از آن بدر لقب نصرةالدوله داشت. جالب اینجاست که بهاءالدوله خلیفه را وادار کرد که خواسته بدر را برآورده کند (همان، 311؛ ابن الجوزی. 8-9؛ ابن اثیر. 257).

شاید بهاءالدوله می خواست با این کار روابط خود را با بدر بهبود بخشد، یا مهمتر از آن با تقویت قدرت بدر از وی در مقابل جانشینان جوان و ضعیف فخرالدوله، یعنی مجدالدوله و شمس الدوله، استفاده کند.

در همین زمان بهاءالدوله در برابر بنو حسنویه به حربه ای متوسل شد که نقش عمده ای در تضعیف آنها داشت. آن حربه، برکشیدن عنازیان حلوان بود که شاخه ای از کردها و رقیب برزیکان ها بودند. بدر ناچار شد حفاظت از جاده مهم خراسان به عراق و مکه را به ابوالفتح بن عناز، سرکرده آنها واگذار کند. در عین حال منتظر فرصت بود تا به بهاءالدوله لطمه بزند.

در سال 392 این فرصت به دست آمد. در این سال ابوجعفر حجاج که از سال 389 به علت اقامت بهاءالدوله در فارس، امارت عراق و خوزستان را داشت، به علت ناتوانی از مقام خود معزول شد. این کار به عصیان وی منجر شد. بدر از فرصت استفاده و به او پیوست و با حمایت بنی مزید که این زمان به عنوان رقیب آل بویه در عراق ظهور کرده بودند، بغداد را محاصره کرد. ابوالفتح بن عناز در مقابل آنها از بغداد دفاع کرد که در نهایت با رسیدن سپاه اعزامی بهاءالدوله متحدین دست از محاصره برداشتند و آل بویه از خطری بزرگ رهایی یافتند (ابن خلدون. 683).

در سال 397 بهاءالدوله به ابوالعباس بن واصل که از ضعف آل بویه در عراق استفاده کرده بود و بر بطایح مسلط شده بود، حمله برد. ابوالعباس گریخت و به اهواز رفت. بدر به او کمک کرد، ولی باز هم شکست خورد و به خانقین حمله و ابوالعباس را دستگیر کرد. او را به بهاءالدوله تحویل داد که در واسط کشته شد. بهاءالدوله برای انتقام از بدر، به علت حمایت اش از ابوالعباس، سپاهی به فرماندهی عمید لشکر به سرکوب او فرستاد، ولی پیش از آن که نبردی درگیرد، بدر او را قانع کرد که به هیچ وجه قادر به شکست وی نیست. عمید لشکر که سخنان وی را صحیح می دانست، با او صلح کرد و بازگشت (ابن الجوزی. 57؛ ابن اثیر. 304-305).

در جبال پس از مرگ فخرالدوله، مجدالدوله تحت کفالت مادرش سیده در ری فروانروا شد. همدان نیز به شمس الدوله، برادر دیگر او سپرده شد (ابن اثیر. 246).

سیده که از ناتوانی خود در مقابل قدرت غزنویان و آل بویه عراق آگاه بود، با بدر متحد شد و به تمام معنی خود را تحت کفالت وی قرار داد. بدر نیز تابع سیاست همیشگی بنو حسنویه از وی در مقابل غزنویان حمایت می کرد و همین طور مانع سقوط او به دست آل بویه بغداد می شد.

زمانی که قابوس بعد از مرگ فخرالدوله به قلمرو خود بازگشت، سیده از بدر برای مقابله با او چاره اندیشی خواست. بدر پیشنهاد داد که به علت ضعف و ناتوانی مجدالدوله شایسته نیست که دارایی و نیروی وی در دفاع از گرگان هدر داده شود و بهتر است که قابوس به حال خود رها شود، امرای دیلمی اما با این پیشنهاد مخالفت کردند و سپاهی به جنگ قابوس فرستادند که با شکست سختی مواجه شدند (الرودراوری. 297-298).

محمود غزنوی که خود را حامی اهل سنت و دشمن آل بویه شیعی می دانست، با مرگ فخرالدوله فرصت را غنیمت شمرد و مصمم شد به قلمرو آل بویه حمله کند. برای این منظور سفیری به ری فرستاد تا میزان قدرت نظامی مجدالدوله را ارزیابی کند. سیده که از قصد وی آگاه بود، از بدر کمک خواست. بدر نیز سپاهی عظیم آراست و در فاصله ی بین ری و شاپورخواست مستقر کرد تا سفیر محمود آنها را ببیند. این تدبیر باعث شد محمود موقتا از فکر حمله به ری صرف نظر کند (همان، 291).

در سال 397 میان سیده و مجدالدوله اختلاف ایجاد شد و سیده از بدر کمک خواست. بدر سپاهی به کمک سیده فرستاد که به کمک آن بر مجدالدوله غلبه کرد و او را دستگیر و به جای وی شمس الدوله را به حکومت ری منصوب کرد. همچنین ابوبکر رافع از خدم و معتمدان بدر را به وزارت او برگزید. بعد از مدتی سیده نسبت به شمس الدوله بدبین شد و او و ابوبکر رافع را عزل کرد. آنان نیز به همدان رفتند (خواندمیر. 291؛ ابن اثیر. 313-314).

شمس الدوله از بدر کمک خواست و او نیز که از اقدامات سیده ناراضی بود، با سپاهی راهی ری شد. در این هنگام پسرش، هلال، بر او شورید و بدر ناگزیر شد از نیمه راه بازگردد. شمس الدوله با سپاهی که از بدر گرفته بود، به قم حمله کرد و شهر را غارت کرد، ولی مردم شهر او را ناگزیر به فرار کردند (مجمل التواریخ و القصص، 400؛ ابن اثیر 324).


پایان کار بنو حسنویه

بدر در دینور با هلال روبرو شد که به شکست و اسارت بدر منجر شد. او در اسارت به توطئه بر ضد پسر پرداخت و نامه هایی به بهاءالدوله، شمس الدوله، ابو عیسی شادی و ابوالفتح بن عناز نوشت و آنها را تحریک کرد که به هلال حمله کنند. آنها نیز از هر طرف به قلمرو هلال حمله کردند و علی رغم مقاومت دلیرانه هلال، ابوغالب، وزیر بهاءالدوله، او را شکست داد و اسیر کرد. قلمرو بنو حسنویه توسط بدر غارت شد و صدمه زیادی دید. بدر که از برزیکان ها، به علت شورش بر وی، ناراضی بود، تعداد زیادی از آنها را کشت. این قتل عام با توجه به جمعیت کم برزیکان ها، ضربه سهمگینی بر پیکر بنو حسنویه وارد آورد. بدر در عوض گوران ها، شاخه ی دیگری از کردها، را برکشید (مجمل التواریخ و القصص، 401؛ ابن اثیر. 352-353)، ولی وقایع بعدی ثابت کرد که وی نمی بایست به گوران ها اعتماد می کرد.

بدر که اینک بسیار ضعیف شده بود و با مخالفت قبایل کرد روبرو بود، خوشبین مسعود از سرکردگان گورانی را که یکی از مخالفان وی بود، ابتدا شکست داد، ولی در حین محاصره، با توطئه گوران هایی که در سپاه او بودند، کشته شد. با مرگ وی قلمروش که شامل شاپورخواست، دینور، نهاوند، بروجرد، اسدآباد و قطعه ای از شمال خوزستان می شد، به تصرف شمس الدوله درآمد. سلطان الدوله، جانشین بهاءالدوله که از تسلط قلمرو بنو حسنویه به دست شمس الدوله ناراضی بود، هلال را از اسارت آزاد کرد و با سپاهی یبه جنگ شمس الدوله فرستاد، ولی شکست خورد و کشته شد (همان، 365).

در سال 496 شمس الدوله به فکر افتاد از طاهر بن هلال که بعد از اسارت پدرش بر بدر شوریده بود و به دست شمس اسیر بود، جهت ضربه زدن به آل بویه عراق استفاده کند. برای این منظور او را آزاد کرد و با سپاهی به سوی قلمرو سلطان الدوله فرستاد. او بر شهر زور که در زمان بهاءالدوله به تصرف آل بویه عراق درآمده بود، مسلط شد، ولی ابوالبشر عنازی به آنجا حمله کرد و او را کشت (همان، 49/16). با مرگ او سلسله ی بنو حسنویه منقرض شد.

با انقراض بنو حسنویه، آل بویه از شرّ رقیبی سرسخت که به اختلافات خانوادگی آنها دامن می زد و با تضعیف قدرت آنها در مناطق کردستان باعث شیوع راهزنی می شد و با کسب اعتبار در نزد عامه مردم و خلیفه به اعتبار آنها که خود را فرمانروایان جهان اسلام می دانستند، لطمه می زد، رهایی یافتند.


نتیجه

دولت آل بویه از همان ابتدای شکل گیری با مشکلات زیادی روبرو شد که مهمترین آنها تعداد مراکز قدرت (بغداد، شیراز، ری) و درگیری های بی پایان آن دولت با همسایگان بود که در نهایت موجب ضعف و سقوط آل بویه شد. در این میان دولت بنو حسنویه با وجود وسعت کم قلمروش به خاطر تسلط بر جاده های استراتژیک غرب ایران و برخورداری از حکام لایقی چون بدر بن حسنویه، مشکلات زیادی برای آل بویه به وجود آوردند که در تضیف این دولت و تشدید اختلافات درونی آن تأثیر عمده ای داشت و روند انحطاط در سقوط آن را تسریع کرد.



فصلنامه انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، سال نهم،

شماره سوم و چهارم، پاییز و زمستان 1388،

شماره ی 35-36 


  • نیما رهبر (شبخأن)