خلوت من

ببه کي فردا، ايمرۊ جا بئتر ببه

خلوت من

ببه کي فردا، ايمرۊ جا بئتر ببه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آتش نوروزی» ثبت شده است

در تکمیل بحث «چرا بهتره نؤرۊزبل در کوه (جؤرأ) برگزار بشه؟»

به نظرم چند نکته میتونه مفید باشه:

 

شاید همۀ کسانی که به جستجویند تا بدانند از کجا آمدهاند، چرا آمدهاند، و به کجا خواهند رفت، غمِ درکِ معانیِ پنهانِ هر چیز را به دل دارند، و نیک میدانند هرشیء، و هیچ واقعهای اتفاقی و بدون زمینۀ معنایی، هست نشده. در هر تمدن باستانی، در ادیان، آیینها، اساطیر، تاریخ و . . . تنها چیزی که بدون تغییر منتقل شده، همانا تأویل نمادین اشیاء و واقعات است.

نقش نمادها مفهوم بخشیدن به زندگی بشری است. حتی میتوان اذعان کرد که نمادها زبان مشترک انسانها از دیرترین روزگار تا به امروزند که در پیچ و خم جریانهای زندگی، با حفظ پیشینۀ قدرتمند خود دچار تغییراتی شدهاند تا با شرایط زمان و مکان منطبق شوند و کماکان به بقای خود ادامه دهند.

از اینروی به روایتهای تقریباً مشابه از معانی آنها در بین ملل مختلف برمیخوریم. مفاهیم نمادها در مفاهیم کلی خلاصه میشوند که به نوبۀ خود بزرگترین و عمیقترین سؤالاتی هستند که تا به امروز ذهن بشر را به چالش کشاندهاند.

اگرچه انسان امروزی از علم به عنوان ابزار ذهن استفاده میکند ولی درنهایت برای درک حقایق زندگی به مفاهیمی عمیقتر نیز نیازمند است. شاید تفاوت تعریف انسان دیروز و انسان امروز در اعتقاد انسان دیروز به نمادها و اسطورهها و باورهای مقدس و دخالت مستقیم آنها در زندگی آنهاست که به زندگیشان هدف میبخشید و همین احساس که زندگی مفهومی گستردهتر دارد باعث میشد آنها سرگشتگی انسان امروز را نداشته باشند.

وقتی نیروهای اسرارآمیز موجود در کهن الگوها را دریافت میکنیم بسیار مجذوب آنها میشویم و شاید دلیل آن به گفتۀ استادان علم روانکاوی در ناخودآگاه جمعی بشر نهفته است و اینچنین است که هیجانات خاصی که در مواجهه با کهن الگوها و اسطورهها در انسان امروزی برانگیخته میشود از اهمیت و تأثیر آنها بر دریافتهای درونی آدمی از دنیای پیرامون خود خبر میدهد، دریافتهای ناشناخته و مرموزی که شاید سالها زمان نیاز داشته باشد تا به سطح مکاشفه و شناخت برسد.

چنانکه برای شناخت یک فرد به مرور دورانهای زندگیاش میپردازیم و هر انسانی بدون گذشته مفهوم خود را میبازد، برای شناخت نوع بشر و اقوام و فرهنگهای مختلف نیز باید از ابزار مناسب آن بهره بگیریم. یکی از این ابزارها، شناخت نمادها و اسطورههای فرهنگهاست.

یکی از دغدغههای اصلی انسان بدوی همچون انسان امروزی، بقا و زنده ماندن بود. یکی از نمودهای این دغدغه، در توجه مردم باستان به اجرای مراسم و آیینهای باروری برای رشد گیاهان و باززایش در طبیعت مشاهده میشود.

بیشتر جشنها مصادف با کشت یا برداشت محصول انجام میشده یا میشوند. گیاهان و غلات خدایانی داشتند که حامی آنها بودند یا حتی خودشان ایزدی مهم شمرده میشدند. همچنین اجرای آیینهای باروری، به برگزاری جشنهایی منجر شده که در بسیاری از نقاط دنیا نمودی بارز دارند.

موضوع مهم این است که در بیشتر فرهنگها، اجرای این مراسم و برگزاری این جشنها، جنبۀ شهوانی نداشته بلکه نوعی مراسم باروری بهشمار میآمده است. درواقع این مراسمها تداعی کنندۀ این موضوع هستند که اگر آدمی به اجرای مراسمی بپردازد که توجه آن بر زایش و تولیدمثل باشد، طبیعت و مخصوصاً گیاهان هم تحت تأثیر انسان، به امر تولیدمثل و زایش و بارور شدن تمایل بیشتری نشان می دهند.

اگر هم در بعضی از فرهنگها و در بعضی از دورانها، این مراسم، با مفهوم شهوترانی شکل گرفته است، شاید به این خاطر باشد که روزهایی از سال (که گاهی مترادف با «پنجیک» هستند) روزهای آشوب و آشفتگی در جهان شمرده میشدند و همزمان با آنها، آدمیان نیز به هرج و مرج تمایل نشان میدادند.

در کتاب از آستارا تا استارباد جلد اول آمده است:

در نقاط کوهستانی، کوهی عظیم با قلهای بلند و نوکتیز نظر ساکنان را به خود کشیده و محل متبرک برای ایشان شده است. بر بالای این قلل معمولاً بنایی میسازند و نام امامزاده بر آن میگذارند و نذر و نیاز خود را بدانجا میبرند. در بعضی از این بقاع هنوز سنن و رسوم هزاران سال پیش گیلان بدون تغییر و تبدیل دیده میشود. معمولاً روز زوّارکشی، بازاری محلی در این بقاع برپا میشود. فروشندگان متاع خود را از دورترین نقطه بدینجا میآورند. خریداران نوترین و بهترین لباسها را میپوشند و روی به این نقاط یا قلههای دورافتاده میکنند.

در آنجا نه تنها اجناس و کالاهای مورد نیاز زندگی روزمرّه خرید و فروش میشود، بلکه بالاترین سرمایۀ آدمیان که عشق و محبت است نیز بازاری گرم و رایج دارد. دختران دمبخت با چهرههای گلگون و قامتهای رسا، لباسهای زیبا و رنگارنگ محلی را به تن کرده و از عصر روز پیش به زیارت میآیند. پسران نیز سر و صورت میآرایند و چموشپاتاوه میکنند و پیاده یا بر پشت اسب، خود را به امامزاده میرسانند. گاهی از یک دهکده، در حدود ده بیست نفر پسر و دختر با هم به راه میافتند و اگر تاریکی فرا رسد و شبهنگام به زیارت امامزاده نرسند، بر سر چشمهای یا روی چمنزاری به زیارت یکدیگر میرسند.

مقدسی که در سال 375 قمری خود شاهد و ناظر رسمی، همانند آداب کنونی بوده است مینویسد: «و لهم اسواق علی ایام الجمعة فی السهل، لکل قریة یوم، فاذا فرغوا انحاز الرجال و النساء الی معزل یتصارعون فیه و رجل جالس معه حبل، کل من غلب عقدله عقده. فادا هوی الرجل امرأة راح معها، فیتلقاه اهلها بالبشر و الترحیب و یتباهون به اذارغب فی کرمهم، فیضیفونه ثلاثه ایام، تم ینادی المنادی بعدها اجتمع معها اسبوعا فی عمارة له بمعزل فیجتمعون و یختطون.»

یعنی (ساکنان دیلم) روزهای جمعه در اراضی هموار ساحلی بازارهایی دارند. در هر دهکده روزی معین، این بازار برپا میشود. چون خرید و فروش به پایان رسد، مردان و زنان برای کشتی گیری در گوشهای جمع میشوند. مردی در آنجا نشسته و طنابی در دست دارد. برای کسی که در کشتی غالب شود، گرهای به این طناب میزند. اگر مردی زنی را بخواهد با او میرود. منسوبان زن این عمل را خوب میدانند و با گشادهرویی تلقی میکنند و اگر به باغ ایشان بروند مباهات و مفاخره میکنند. سه روز ایشان را مهمان میکنند. پس از آن که یک هفته مرد با زن در عمارتی که در خلوتگاه است گذراند جارچی جار میزند، مردم گرد میآیند و برای ایشان خانه میسازند.

یکی از طوایف ژرمنی که در دامنههای آلپ در قسمت آلماننشین سوئیس زندگی میکنند نظیر این سنت را دارند و معتقدند که هر کس بالاتر از ارتفاع معینی از این کوه گناهی مرتکب شود، خدای بزرگ او را میبخشاید و در نامۀ اعمال از آن یاد نمیکند. دختران و پسران، دست در دست خود را، کشانکشان به بالای این کوه میرسانند و کام دل از یکدیگر میگیرند.

 

«چرا بهتره نؤرۊزبل  در کوه (جؤرأ) برگزار بشه؟»

نمادپردازی صعود و بالا رفتن همواره نمایانگر درهم شکستن وضعیتی «راکد و متحجر شده» یا «مسدود و متوقف شده»، باز شدن یک «سقف» بهطور ناگهانی، امکان غیرمنتظرۀ گذار به یک حالت وجودی دیگر و نهایتاً آزادی در «حرکت» یا به عبارتی دیگر، تغییر دادن وضعیتها و از میان برداشتن یک شیوه یا نظام شرطی شدگیهاست.

یکی از ویژگیهای مشخصۀ «دین کیهانی» هم در میان اقوام ابتدایی و هم در میان اقوام شرق نزدیک باستان، ضرورت نابودسازی ادواری جهان از طریق مراسم آیینی است، تا بتوانند آن را از نو بیافرینند و بازسازی کنند. تکرار و بازخوانی سالانۀ (اسطوره) آفرینش گیتی و کیهانزایی، تلویحاً حاکی از دوباره فعلیت بخشیدن مشروط به هرج و مرج ازلی آغازین (خائوس) و سیر قهقرایی و بازگشت نمادین جهان به وضعیتی بالقوه (بود و نبود) است.

جهان، فقط چون ادامه داشته و پیش رفته، خسته و پژمرده شده و تازگی و طراوتش، پاکی و خلوصش و آن قدرت خلاقۀ اصلی اولیهاش را از دست داده است. آدم نمیتواند این جهان را «مرمت» کند باید آن را نیست و نابود کند تا بتواند آن را دوباره بیافریند و از نو بسازد.

کوهها تودۀ انبوه زمین یا سنگهایی هستند که در یک فعالیت آتشفشانی بالا آمدهاند، یعنی زمین محتویات درونی خودش را بیرون ریخته است. فرآیند تفرد یعنی آگاه شدن از واقعیت و نیت و هدف وجودی خود، که مستلزم بالا رفتن از مقاومترین و سختترین بخشهای (روان ما) یعنی این تودۀ زمین است. با بالا رفتن از کوه، به کوه تبدیل میشویم. ایگو از این تودۀ مادی که در درون خود مییابیم بالا میرود. به همین دلیل است که کوهها میتوانند شاخص «مادر» هم باشند.

عمل تجلی و پدیدار شدن، با خروج و سر برآوردن از آبها بیان میشود و تصویر نمونۀ مثالی آفرینش، عبارت است از «جزیره» یا «گل نیلوفری» که از کنار موجها سر بر میآورد. از قدیم کوهها جایگاه مادر ایزد بانوان بودهاند و همچون چیزهای مقدس پرستش میشدهاند. کوهنوردی یا صعود از کوه، نماد افزایش آگاهی است.

نمادگرایی کوه چندوجهی است و از طریق ارتفاع و مرکز آن بررسی میشود. از آنجا که کوه مرتفع، عمودی و قائم است نمادگرایی آن، به آسمان نزدیک میشود، و با نمادگرایی ماوراء مشترک است؛ از آنجا که کوه مرکز نحلههای عرفانی و محل اقامت چندین مظهرالله بوده است، با نمادگرایی ظهور مشترک است. بدین ترتیب کوه ملتقای آسمان و زمین، جایگاه خدایان، و غایت عروج بشر است. با نگاه از بالا همچون نوک یک شاقول، مرکز دنیا است، و با نگاهی از پایین، از خط افق، کوه همچون یک خط عمود، محور دنیا است، و در ضمن یک نردبان، یا یک سراشیبی متمایل به یک طرف است.

از سویی کوه مفاهیم استواری، تغییر ناپذیری، و گاه حتی خلوص را متبادر میکند. بهطور کلی کوه هم، مرکز و هم محور دنیا است. کوه جایگاه خدایان است و بالا رفتن از آن چون عروجی است به سوی آسمان، کوه چون وسیلهای است برای دخول به جایگاه الوهیت، و چون بازگشتی است به مبدأ.

 

پس:

بئتره کي أمي نمأدأنأ دأشتدأري بۊکۊنيم ؤ نؤرۊزبل,

هۊيأ,

يني جؤرأ برگۊزأرأ به.

 

ببه کي فردأ, ايمرۊ جأ بئتر ببه.

 

 

 

منابع:

 

  1. تعبیر قصههای پریان و آنیما و آنیموس در قصههای پریان / ماری لوییز فن فرانتس / مهدی سررشتهداری / مهراندیش
  2. نمادپردازی، امر قدسی و هنرها / میرچا الیاده / مانی صالحی علامه / نیلوفر
  3. فرهنگ نمادها (نگاهی دوباره و افزودهها) / جلد اول / ژان شوالیه-الن گربران / سودابه فضایلی / کتابسرای نیک
  4. فرهنگ نمادها (نگاهی دوباره و افزودهها) / جلد سوم / ژان شوالیه-الن گربران / سودابه فضایلی / کتابسرای نیک
  5. از آستارا تا استارباد / جلد اول / آثار و بناهای گیلان بیهپس / منوچهر ستوده / انجمن آثار ملی

 

  • نیما رهبر (شبخأن)

1590اسپندارما30-تئران-آثارˇ ملي أنجۊمن


گۊرۊم گۊرۊم گۊرۊم بل     نؤرۊزما ؤ نؤرۊزبل


  نؤسال ببه سالˇ سۊ         نؤ فأدي خانه واشۊ


   نؤزا ؤ بۊد ؤ وابۊ         أمي رۊزي ره واشۊ


*=*=*=*=*=*


1591ˇ گيلکي نؤسال؛ هممتا گيلکانˈ مۊوارک ببه






ايشالا کي هممتانˇ ره خۊجير سال ببه


نوروزی که مال گیلک‌هاست

در واقع این تقویم مال خورشید است

تقویم دیلمی

  • نیما رهبر (شبخأن)

گیله وا / سال اول / شماره 2 / ص 3

شیمی عید موبارک ببه


نوروزبل


در گاهشماری سنتی ما گیلانیان که رو به فراموشی گذارده است و تنها هاله ای از آن میان گالشها یعنی دامداران کوه نشین دامنه شمالی رشته کوههای البرز نمایان است . پیش اهل فن به گاهشماری دیلمی یا طبری معروف است، سال نو همین چند روز پیش تحویل شده است!

آیا می دانستید؟ چند نفر؟ کسی به کسی تبریک گفت؟ نه!

ما نوروز ایرانی را به صد، نه _ هزاران ذوق و شوق پذیراییم و باید هم.

سفره هفن سین می چینیم، آیینه و قرآن می گذاریم و به گل و سبزه می آراییم و بسیاری تزیینات دیگر. چرا که عید ملی ما ایرانیان است و یکی از بهترین عیدها.

وجه اشتراک شادی های جمعی ماست، پس سخت بدان پایبندیم.

به همین نسبت سال نو اروپاییان و آمریکاییان را نیز می شناسیم و برخی از ما شب ژانویه را گاه مثل خود آنها شادمانیم. هیچ عیب ندارد، آدم در خوشی دیگران شرکت جوید. همه ما انسانیم و برادر، و در خانه جهانی خود در غم و شادی یکدیگر شریکیم. آن هم عیدی است که نیمی از جهان می گیرد.

اما ای کاش عید خود را هم به خاطر می داشتیم و در سرزمین کوچک و بومی خود، در این دنیای بزرگ و پهناور، آن را این قدر غریب و محو با بی تفاوتی خود، نه _ فراموشی خود، پشت سر نمی گذاردیم.


***

امسال را من کوه نرفتم، اما گالشی را در رشت دیدم که پی دارو می گشت و از من نشان داروخانه ای را می خواست. در آغوشش گرفتم و بوسیدم و نوروز را به او تبریک گفتم. یک لحظه فکر کرد خویشِ اویم. درماند که چرا به یادم ندارد. او نیز مرا بغل گرفت وبوسید اما همچنان مردد نگاهم کرد.

گفتم نه خویش توام نه چون تو کوهی. دشتی ام و گیله مرد. از این پایین، آن بالا و تو را همیشه نظاره دارم و غبطه می خورم از اینکه در هیاهوی شهر گم شدم و بسیاری از خصال نیک، سنن خوب و آیین های پاک گذشتگانم را از دست داده ام و تو کوهی و گالش،خوش باش که بیشتر آن ها را داری.

شاید منظورم را نفهمید چون هاج و واج براندازم کرد که این شهریِ ظاهرا آراسته از منِ پشتِ کوهی چه می خواهد! اما وقتی از «نوروزبل» امسال پرسیدم و روشن کردن آتش «نوروزما»، وضع محصول فندق و غلّه، زیارت سر تربت و علم واچینی شاه شهیدان و ... گل از گُلش شکفت و گفت ها ... نوروزبل! بار دیگر بغلم گرفت و بوسید، این بار از روی اطمینان، خویشی و قومی. و بعد آهی کشید و گفت خانه خرابِ زلزله ام، سیل آمده روستای ما جابجا شده، کسی در کوه نمی ماند، امسال پایین آمدیم، زنم بجارکار کرد بدنش پر از «بجاردانه» است، من عملگی می کنم، پسرم اجباری است، بی خانمانیم آقا آتش به جانیم آقا، نوروزبل اینجاست. و سینه اش را نشانم داد و زد به تختِ آن: یعنی که آتش اینجاست.


***

رسم است شب 15 مرداد (هر از چند گاهی یک روز کم یا زیاد) سال گیلانی تحویل شود و «نوروز ما» یعنی اولین ماه سال دیلمی سر بگیرد.

می گویند « در این شامگاه که به گمان پیران، زمین دزدانه نفس سرد برمی آورد، به پیشواز سال نو رفته آتشی بلند مانند آتش سده می افروزند که آن را نوروزبل می گویند. یعنی شعله ی بلند و فروزان آتشِ نوروزی».

نوروز ما، ماه رسیدن محصولات گندم و غلات دیگر است، پس ماه خوشی است و شادمانی. ماه دارایی و مال داری، ماه جشن و عروسی.

سابق بر این سرتاسر منطقه را جشن و سرور فرا می گرفت. پیران ولایت روایت می کنند و می گویند (که به چشم خود دیدیم و از پدران خود هم شنیدیم) که کلان آتشی برپا می شد سابق ... وقتی که سال تحویل می شد.

تازه شدن سال! آیا این خوشی از برای تغییر و تحول نیست؟

تغییر و تحولی درسال؟ و در انسان؟

نوروزبل این شعله ی فروزان آتش آیا عید آفرینش انسان نیست و سپاس از خداوندگار عالم؟

البته امروز به گونه ای دیگر منطقه را نشاط و سرور در بر می گیرد. به طریق رسم زیبای علم واچینی در بقاع متبرکه. علم واچینی بی گمان ریشه در تشریفات جنبی نوروزبل، سال نو گیلانیان قدیم دارد که با نیایش های مذهبی همراه بوده است.

خرده گیران بگویند این چه نوروزی است که از وسط تابستان شروع می شود! باکی نیست، نوروز بیش از نیمی از مردم جهان هم از اول زمستان شروع می شود. هر چه هست باشد. کوه نشینان سرتاسر دامنه البرز و جلگه نشینان دریا کناران خزر در مازندران و گیلان در این سال نو شریک اند.

مردمی که تنگ در آغوش پدر خشن البرز و مادر بخشنده ی خزر، از آستارا تا استارباد زندگی می کنند و این یکی از نقطه های اشتراک و پیوند تاریخی شان است.


نوروزتان پیروز  


اطلاعات بیشتر درباره نوروزبل (عید باستانی گیلانیان) را از اینجا بخوانید.

  • نیما رهبر (شبخأن)